پیش از آنکه در باره زندگی گذشته و شخصیت من قضاوت کنی...
خودت را جای من بگذار
از مسیری که من گذشته ام عبور کن
باغصه ها تردیدها ترسها دردها و خنده هایم زندگی کن...
یادت باشد
هر کسی سرگذشتی دارد
هرگاه به جای من زندگی کردی آنگاه می توانی در مورد من قضاوت کنی...
به قول فروغ فرخزاد
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش نیش ماران یافتن زهر در لبخند یاران یافتن...
****************************
تسلیت
در گذشت داماد محترم آقای قاسمی مدیر وبلاگ( چو ایران نباشد تن من مباد) را به ایشان و خانواده محترمشون تسلیت عرض می کنیم و از خداوند منان علو درجات را برای این عزیز از دست رفته خواستاریم روحش شاد یادش گرامی
پ.ن:شرمنده آقای قاسمی شدم که سه شنبه ۳۰ خرداد از طریق وبلاگشون از این موضوع با خبر شدم و نتوانستم در مراسم برای عرض تسلیت حاضر بشوم...
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارندو اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
هر وقت نام پدر را می شنوم تنها چیزی که برایم تداعی می شود عشق فداکاری گذشت وبزرگی و در مقابل اون خودم را کوچیک می بینم چون هیچوقت نتونستم اونطور که باید ذره ای از محبتهایش را جبران کنم این کل حکایتی است که در مورد پدر میتوانم به زبان بیاورم و در آخر امیدوارم که خدای بزرگ هیچ بنده ای را شرمنده والدینش نکنه تا بتونه محبتهای اونا را جبران کنه.پدر عزیزم روزت مبارک از صمیم قلب دوست دارم و آرزوی سلامتی و شاد بودن را برایت از خدا خواستارم...........
میلاد بزرگ مرد تاریخ علی (ع)را به همه پدران عزیز و دوستان عزیزم تبریک عرض می کنم
سلام به همه دوستان عزیزم
از طرف یکی از دوستان ایمیلی بدستم رسید که برام خیلی جالب بود احتمالا اون قبلا خونده باشید اما حیفم اومد منم اونو تویه وبلاگم نگذارم.امیدوارم که مفید واقع بشه یا حق
********************
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم. کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد
یک روز یه ترکه
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم
یه روز یه رشتیه..
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد
یه روز یه لره...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد
یه روز یه قزوینی یه...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد
یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم
این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند
پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه آنقدر این مطلب را بفرستیم ومثل زمانهای سختی و مثل زمانهای جشن و افتخار