باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

توقع

تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .
انـدازه مـی گـیـری !
حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !
مقـایـسـه مـی کـنـی !
...
و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،
کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،
که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،
به قـدر یـک ذره ،
یک ثانیه حتی !
درست از همانجاست که توقع آغاز می شود
و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم

شعر

این روزها

 

در بازار های باد

 

کاتب حجره های پائیز می شوم

 

تا خواب پر پر گنجشک را

 

از روی برگ های باطله ی چنار

 

                                   بنویسم

 

این روز ها

 

با پیران پارک

 

بر نیم کت های سخن می نشینم

 

تا ساز سینه ام را

 

با سوز برگ میری درخت کوک کنم

 

این روزها

 

عریضه ای می شوم

 

بر کاغذ سپید زمستان

 

یا در چراگاه بهاره ی آفتاب اعلام

 

یا بر کلاسور زمخت خاک

 

                  پنس کوب.... 

منبع :برگرفته از اشعار استاد هوشنگ رئوف 

 

تجربه زندگی

دیر یا زود ، تجریه ی زندگی با اجتماع انسان ها به ما می آموزد که

در درونِ بعضی از انسان ها

گاهی انسانِ دیـگــری ست کــه او را هرگز نمی شنــاسی...  

کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم



در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید



یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت



آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ



یادم آید : تو به من گفتی :

از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!



با تو گفتم :‌

"حذر از عشق؟

ندانم!

سفر از پیش تو؟‌

هرگز نتوانم!

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم،

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم"

باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!



اشکی ازشاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید،

یادم آید که از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم



رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده  خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم! 

  

*********************************************************** 

بدون ارتباط با شعر فریدون مشیری:

پ.ن:قدیما می گفتن سفر تجربه میاره ولی من و همسرم تویه این سفر  فهمیدیم که میشه دوستان خوب را پیدا کرد و اونا رو زیارت کرد. 

پ.ن:دوست خوبم ما از تمام زحماتت ممنون و سپاسگزاریم و امیدواریم در سفرت به خرم آباد بتونیم جبران کنیم... 

پ.ن: سهراب چه خوش گفت دوستانی دارم بهتر از آب روان......

زندگی غم

اللَّهُمَّ اشْفِها بِشِفَائِکَ وَ دَاوِها بِدَوَائِکَ وَ عَافِها بِعَافیَتِک 

 

شرح زندگی  غم‌انگیز دختری معصوم بنام ((معصومه بریسم))  . معصومه  پنج ساله بیشتر از خدا عمر نگرفته و در روستایی به نام دوسلق در 70 کیلومتری شهرستان شوش زندگی می کند .

معصومه  از همان دوران نوزادی با یک بیماری ناشناخته  دست و پنجه نرم می کند . به گونه ای که هم اکنون بدن این دختر همیشه خونی و زخمی است.معصومه پنج سال از زندگی کودکانه خود را در حالی پشت‌سر گذاشته که پوست بدنش خود به خود همیشه در حال جدا شدن است .

مادرش می گوید: دخترم دوست دارد بدون لباس باشد زیرا لباس ها بعد از چند ساعت به تنش می چسبند و باعث درد شدید وی می شوند و بعد از مدتی جدا کردن آنها از بدنش مثل کندن پوست یک انسان از بدنش عذاب آور می شود.پدرش قاسم در سالهای اخیر حتی در تامین مخارج اولیه زندگی خود و خانواده اش نیز مانده چه برسد به اینکه بتواند هزینه های سرسام آور درمان دخترش را تامین کند.

قاسم می گوید : تاکنون به پزشکان فراوانی مراجعه کرده ایم که گفته اند بیماری دخترم ناشناخته است. حتی یک بار معصومه را به تهران نیز برده ایم که گفته اند این بیماری لاعلاج است. راستش را بخواهید وضع زندگی ما به گونه ای نیست که بتوانیم این مخارج سرسام آور را تامین کنیم به همین دلیل اکنون امیدمان به خداست که به دخترمان یک زندگی عادی ببخشد و خنده را بر لبان مادرش بنشاند. شرح کامل وضعیت این خانواده را هفته قبل خبرگزاری های معتبر کشور از جمله مهر و تابناک منتشر کرده اند و ....

همه ما در نزدیک خود کودکان همسن و سال معصومه را داریم . تصور اینکه اگه عزیز ما دچار این بیماری می شد بسیار سخت و طاقت فرسا است . چیزی دیگری ندارم اضافه کنم . جز طلب یاری از همه شما عزیزان . بقول آن دوست خبرنگار ، من با خود فکر می کنم که این درد و رنجی که معصومه بابت این زخمهای بی درمان تحمل می کند ممکن برای بچه های هر کدام از ما رخ دهد. پس به شکرانه سلامتی فرزندانمان که می توانیم با دیدن لبخندشان، تا اوج خوشبختی پرواز کنیم و با دیدن دویدنشان گل از گلمان بشکفد باید امثال معصومه بریسم را دریابیم.

نحوه یاری رسانی به معصومه

بر همین اساس شماره کارت 6273533100563938 نزد بانک تجارت به نام قاسم بریسم برای کمک به این دختر اعلام می شود همچنین هموطنان برای دریافت اطلاعات بیشتر از وضع این دختر شش ساله می توانند باشماره  09163344202 به نام علی نواصر نیز تماس بگیرند

سایر منابع:سایت تابناک حبرگزاری مهر انتخاب و ...

http://www.entekhab.ir/fa/news/76547

تابناک

***********************

پی نوشت۱ :

  دیشب ایمیلی از طرف دوستی عزیز به دستم رسید .موضوعش معصومه بریسم بود .  با خواندنش  تا صبح آرام و قرار نداشتم . مانده بودم چکار کنم . منتشر کنم و یا به قول دوستی منتظر بمانم تا دولت وارد کارزار شود . تاب نیاوردم و مطلب فوق را که برگرفته از منابع مختلف بود آماده کردم . قضاوت و ... با شما .  

 

برگرفته از وبلاگ :: چو ایران نباشد تن من مباد(عبدالرضا قاسمی)

تبریک

میلاد با سعادت آقا علی ابن موسی الرضا مبارک باد