باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

قانون

هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند 

 رودخانه ها آب خود را مصرف نمیکنند  

درختان میوه خود را نمی خورند  

خورشید گرمای خود را استفاده نمیکند 

 ماه ، در ماه عسل شرکت نمیکند 

 گل ، عطرش را برای خود گسترش نمیدهد 

 نتیجه : زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است

داستان روز عشق ایرانیان (سپندارمذگان)

سپندارمذگان در ایران باستان، میان آریاییان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است. این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با 29 بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی. زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.

«سپندارمذگان» جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آن‌ها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌کردند. جشن «سپندارمذگان» یا «اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.

در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان‌ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى‌کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن‌اند که پیکره بى‌موتور و موتور بى‌بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى‌رسند؛ بلکه ذره‌اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان‌ها - همه زنان و مردان - داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى‌داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.
ملت ایران از جمله ملت‌هایی است که زندگی‌اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می‌گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می‌گذرانده‌اند. این جشن‌ها نشان دهنده‌ی فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه‌ی حیات و کلاً جهان‌بینی ایرانیان باستان است.  

برگرفته از وبلاگ:: چقدر سخته جدا بودن 

این روز بزرگ را پیشاپیش به همه دوستان عزیزم تبریک میگم...

طنز

طنازی ابراهیم رها درخصوص پراید در روزنامه اعتماد

روزگار، ما را به جایی رسانده که به پراید نامه بنویسیم. (فکر کن!) پراید عزیزم، شنیده‌ام مرز هجده میلیون تومان را رد کرده‌ای.‌ای قشنگ‌تر از پریا از این به بعد، انصافا، تنها تو کوچه نریا. چون با این وضعیت زورگیری، اختلاس و... کلا بچه‌های محل دزدن و خدای نکرده زبانم لال یکجا تو رو می‌دزدند.

پراید خوبم، انژکتورت را قربان، ‌ای لاستیکت تو حلقم، ‌ای فدای برجستگی صندوق عقب تو، ‌ای دور رینگت بگردم، فکر می‌کردی یک زمان به مدد تلاش شبانه روزی مسوولان هجده میلیون تومان بشوی؟!

ای پراید، ‌ای نازنین، ‌ای ماکسیما مخفی، ‌ای طرح ژنریک بنز، ‌ای پرادو مینیمال تو الان در شرایطی هستی که می‌توان لنت‌هایت را طوطیای چشم کرد. تو الان در موقعیتی هستی که دود اگزوزت صد مرتبه از هوای فرحزاد مصفی‌تر است! تو چنان مقام و منزلتی داری که مردم عاشق جیب چاک تو هستند. یعنی قیمتت جیب جر می‌دهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت که سایپا سر در کارخانه‌اش بیلبورد بزند «این ور پراید اوفینا/ اون ور پراید اوفینا».

ای تراول چک متحرک، ‌ای هر دور لاستیک تو شیش ماه کار کردن من، ‌ای که دیروز در حد غضنفر بودی و امروز اما یک پا «ارزو» شدی. همینطور که در خیابان‌ها حرکت می‌کنی و از مردم دل می‌بری به جان مسوولان با بالا گرفتن برف پاک‌کن‌هایت دعا کن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد کیمیاگری بلد بودند، که توانستند نه مس، که لگنی مانند تو را طلا کنند؛ طلای هجده عیار! باز من نمی‌دانم چرا این مردم ناسپاس از مسوولان انتقاد می‌کنند. قیمت پراید امروز، قیمت زانتیای یک سال پیش است. آیا این امر به راحتی به دست می‌آید؟ این دوستان ناممکن‌ها را برای ما ممکن کرده‌اند. ‌ای الهی آخ و همینطور بچه‌ها متشکریم از بیخ. 

به سلامتیه شیر که همیشه سلطانه

طبق گفته عکاس این عکس ها این شیرماده پس از شکار آهو و شروع به خوردن آن متوجه می شود که شکارش باردار بوده است. بلافاصله از خوردن شکار دست بر میدارد و سعی می کند بچه را به شکم مادر برگرداند. پس از نا امید شدن از تلاش و اطمینان از مرگ بچه آهو، آن را آرام با دهانش بر میدارد و در کنار جسد مادرش می خواباند

  

 

 

 

 

 

طبق گفته عکاس او مدتی کنار آهو و بچه اش می نشیند و نظاره گر آنها می شود و سپس کمی آنطرف تر دراز کشیده و استراحت می کند عکاس در ادامه می گوید که حدود سه ساعت از خوابیدن شیر گذشت و ساکت بودن و بی حرکتی آن او را به شک انداخته بود تا اینکه دل را به دریا زد و به سمت شیر رفت. با رسیدن به شیر متوجه میشود که او مدتهاست در اثر فشار روحی سکته کرده و مرده است!!!

ترس

قلبم غم از رخ نمیکشد!



کجای شعر هایم خفته ای!



می کشم تاول تازیانه های کم لطفی ات را



به زیر نقاب خنده!



می ترسم !



می ترسم ،تاب کنایه نیاورم و



برخیزد سیلاب  !



نوح خوابش بَرد و



تو ر ا آب! 

 

 

شعر:زوشا بیرانوند


اعتماد

اعتماد مانند یک کاغذ است وقتی که مچاله شد دیگر نمیتواند به حالت اولش برگردد 

 

سومین جشنواره ملی موسیقی خنیاگران

سومین جشنواره ملی موسیقی خنیاگران انقلاب اسلامی با معرفی نفرات برتر به کارخود پایان داد.

به گزارش میرملاس نیوز، سومین جشنواره ملی موسیقی خنیاگران انقلاب اسلامی امروز (جمعه ۲۰ بهمن ماه) با برگزاری مراسم اختتامیه و معرفی نفرات برتر پس از ۲ روز به کار خود پایان داد.

در بخش نوازندگی، رضا فردی از گروه «هرای» خراسان، احسان عبدی پور نوازنده سرنا از گروه «آساره» خرم‌آباد، داوود رضایی، نوازنده کمانچه از گروه «سیمره» کوهدشت، شهرام فرهادی‌نیا، نوازنده دوتار از گروه «ندای جام » تربت‌جام و حامد فیضیان، نوازنده کمانچه گروه «آساره» خرم‌آباد برگزیده شدند.

در بخش آهنگسازی، گروه شاهنامه‌خوانی استان تهران، مهران غضنفری و مژگان خوش‌اندام از گروه‌های «سیمره» کوهدشت و «هرای» خراسان برگزیده شدند.

در بخش کرال، گروه‌های کُر حوزه هنری خراسان رضوی و «مهر وطن» کرمان به ترتیب دوم و سوم شدند و گروهی شایسته دریافت مقام نخست نشد.

در بخش گروه‌های جشنواره، گروه «سیمره» لرستان و «هرای» خراسان به طور مشترک اول، گروه «میسان» از خوزستان دوم و گروه «آساره» از خرم آباد سوم شدند.

 به برترین‌های این جشنواره تندیس و دیپلم افتخار به همراه هدیه نقدی اهدا شد. 

منبع :میر ملاس 

در پستهای بعدی عکسهای را که در این جشنواره گرفته ام را برای شما عزیزان به نمایش میگذارم

معجزه قلب

قلب  
 قلب شما نوعی تلمبه معجزه آساست که خون را در بدن شما به جریان درمیاورد

و اما چه تلمبه حیرت‌زایی!

قلب در هر تپش تقریبا نصف لیوان خون را در بدن پخش می‌کند  و  در هر دقیقه برابرست با  8 لیتر و یا هشت بطری یک لیتری  و در هر ساعت حدود 500 لیتری یا 500 بطری یک لیتری   و روزانه حدود 10.000 لیتر خون بوسیله این تلمبه   درون رگهای شما هدایت می‌شود.

اگر هر وان حمام حدود 200 لیتر باشد    و در طول عمر 60 ساله به طور متوسط   قلب یک انسان 250.000.000 لیتر خون را  تلمبه میکند

 اگر هر استخر المپیک حدود 1.500.000 لیتر باشد ،  پس در طول عمر 60 ساله ، قلب حدود 170 استخر المپیک را  با خون پر خواهد کرد؛ که برابر است با 8500 تانکر تریلر . اگر تانکرها در یک ردیف در جاده قرار بگیرند ؛ طول آنها به 13 کیلومتر میرسد . 

 قلب روزانه صدهزار بار برای شما می‌‌تپد  نه برای   دعوا و درگیری و استرس و غم و غصه و حسادت و رقابت و دلهره و نگرانی وهمه بدی های دیگر 

 شاد وآرام وشکر گذار  باشیم ....   چون    ....    هنوز برای دل  ... خودش  میتپد

رضا کیانیان

خاطره ای از رضا کیانیان: 

برای فیلم باغ فردوس پنج بعد از ظهر با سیامک شایقی در [آسایش‌گاه] امین‌آباد فیلمبرداری داشتیم. در بخشی که خانمها را نگه‌داری می‌کردند، کار می‌کردیم.
در روز دو نوبت به این بخت‌برگشته‌ ها داروهایی تزریق می‌کردند که آرام شوند.
یک دختر و یک زن میان‌سال بیش‌تر از دیگران توجه مرا جلب کرده بودند. دخترک حدود ۲۰ سال داشت. با خودش حرف می‌زد. راه میرفت و ناگهان گوشه‌ای از ترس کز می‌کرد و کمک می‌خواست… بعد می‌خندید و قهقهه می‌زد.
از مسوول بخش پرسیدم: ماجرای این دختر چیست؟
گفت: پدرش، برادرش و دایی‌اش به او تجاوز کرده‌اند.
کافی بود. دیگر نمی‌خواستم بقیه‌ی ماجرا را بشنوم.
 
اما زن. حدود ۵۰ سال داشت. زنی باشخصیت و خانواده‌دار بود. موهای جوگندمی داشت و موقر راه می‌رفت. یک‌بار قبل از این‌که داروی صبح را به او تزریق کنند و هنوز سرپا بود، با من سلام‌وعلیک کرد. از نوع حرف‌زدن‌اش معلوم بود خانم تحصیل‌کرده‌ای است. از من خواهش کرد اگر ممکن است برای‌اش روپوش، جوراب و روسری مناسب بیاورم. قبول کردم و بلافاصله رفت تا کسی متوجه نشود.
شب، ماجرا را برای هایده تعریف کردم و او برای‌اش روپوش و روسری و جوراب مناسب داد.
فردا، قبل از تزریق خودم را به او رساندم و بسته را به او دادم. خیلی تشکر کرد. گفتم شما برای چه اینجا هستید؟
با ترس و لرز گفت: شوهرم را کشتند!
ادامه داد که کسی را جز شوهرش نداشته. گفت از اقوام یکی از نمایشنامه‌نویسان است.
گفتم: من او را می‌شناسم.
گوش نکرد. با عجله تعریف کرد که اقوامش از کانادا آمده‌اند و او را اینجا انداخته‌اند و می‌خواهند ارث و میراث شوهرش را بالا بکشند. به این‌جا تلفن زده‌اند که دیوانه‌ام. آن‌ها هم مرا با آمبولانس به این‌جا منتقل کرده‌اند.
… مرا صدا زدند. رفتم. تقریباً همان دقایق او را هم برای تزریق بردند… حرفهایش چیزی میان جنون و واقعیت بود. نمی‌دانستم باید باور کنم یا نه.فکر کردم اگر به من هم آن داروها را تزریق می‌کردند، قاطی می‌کردم؟!
از همانجا در یک وقت استراحت به آن نویسنده تلفن زدم. خاموش بود. شب هم زنگ زدم، خاموش بود. از دوستان مشترکمان پرسیدم، گفتند: ایران نیست. برای اجرای یک نمایش به خارج رفته!
 
فردا قبل از تزریق سراغ آن خانم رفتم. از من خواسته بود به او خبر بدهم. به او گفتم قوم و خویشتان ایران نیست. کلی مضطرب شد. شماره‌ی دیگری از اقوام دورترشان داد. گفت به آن‌ها خبر بدهید، بیایند مرا از این‌جا ببرند. من این‌جا دیوانه می‌شوم و باز هم گفت که شوهرش را کشته‌اند! ادامه داد: کسانی که شوهر او را کشته‌اند، می‌خواهند خانه‌ی او را بفروشند و پولها را بالا بکشند و بلیط‌شان را هم تهیه کرده‌اند تا دو هفته‌ی دیگر به کانادا برمی‌گردند من باید تا آخر عمر اینجا بمانم
 
میان پلان‌هایی که فیلم‌برداری می‌کردیم از پرستاران راجع به او می‌پرسیدممی‌گفتند حالش خوب نیست، پرت‌وپلا می‌گوید. شوهرش فوت کرده، کشته نشده… آمد از جلوی من رد شد، حتی مرا نشناخت. به جایی، شاید در اعماق ذهنش، خیره شده بود.
هر شب، ماجرای همان روز را برای هایده تعریف می‌کردم. هایده گفت به این قوم و خویشش هم تلفن بزنم. زدم. وقتی خودم را معرفی کردم، آنها هم خوشحال شده بودند و هم متعجب که چرا به آن‌ها زنگ زده‌ام. فکر کردند شاید یک برنامه‌ی تلویزیونی است. وقتی ماجرا را برایشان تعریف کردم، سکوت کردندسکوت… مِن‌مِن… دوست نداشتند راجع به این ماجرا حرف بزنند. بالاخره یکی از خانمهای پشت تلفن به من گفت: او راست می‌گوید… و گفت که پای آنها را به این ماجرا نکشانم، دوست نداشتند بیشتر حرف بزنند و خداحافظی کردند.
قضیه جالب شد… من و هایده نمیدانستیم چه کنیم. فردا او را دیدم. جلو نرفتمنمی‌دانستم چه باید بکنم. آن روزها با یکی از افراد حراست امین‌آباد، سلام و علیکی پیدا کرده بودم. رفتم سراغش و همه‌ی ماجرا را برای او تعریف کردم… و تاکید کردم اگر ماجرا حقیقت داشته باشد، من و تو مسوولیم. او قول داد ماجرا را پیگیری کند.
فردای آن روز، فیلمبرداری ما در امین‌آباد تمام می‌شد. به او گفتم که از پس‌فردا ما دیگر به امین‌آباد برنخواهیم گشت. او شماره‌اش را به من داد تا خبر بگیرم
چند روز بعد به من زنگ زد. من کلی دلشوره داشتم. گفت: تحقیق کردم. آن خانم راست می‌گفته.
خیلی خوشحال شدم.
گفت: آن قوم و خویشهای ناقوم و خویش را ممنوع‌الخروج می‌کنم. چند روز بعد تلفن زد و گفت آن خانم را به خانه بازگردانده.
 
هنوز هم فکر می‌کنم، شاید کسان دیگری در امین‌آباد باشند که هیچ‌وقت فرصت نکرده‌اند قبل از تزریق، حرف‌شان را بزنند

گزارش تصویری / کوچ نمادین عشایر لرستان در میدان ونک تهران

4 

19 

22 

برای مشاهده بقیه عکسها به ادامه مطلب مراجعه نمایید

ادامه مطلب ...

نوای دلنشین (( سیت بیارم )) عشایر لرستان در قلب پایتخت

عبدالرضا قاسمی :در حاشیه نخستین جشنواره ملی صدای عشایر ایران ؛  عشایر منتخب کشور عصر جمعه   به صورت نمادین همراه با تمام لوازم کوچ ، از سیاه چادرها گرفته تا دام ها و گله ها از میدان ونک تا چهار راه پارک وی کوچ کردند .

 در این مراسم که از ساعت 14 شروع شد ؛ لرستانی ها حضور بسیار پرفروغی داشتند ؛ بشکلی که بیشترین استقبال از عشایر لرستان بود . آنجا که همخوانی سیت بیارم هر رهگذری را مجذوب خود می کرد .در تمام طول مسیرنیز،  همخوانی ترانه های لری ادامه داشت .  استقبال از توقفگاه لرستانی ها ، بگونه ای بود که چهارراه نیایش – ولیعصر بعلت اذدحام جمعیت بسته شده و مسئولین ؛ ناچارا" مانع از ادامه مراسم شدند . این مراسم  با همکاری بسیار خوب مسئولان راهنمایی و رانندگی و نیروی انتظامی و مردم پایتخت  بصورت باشکوهی برگزار شد و مردم از مراسم کوچ و موسیقی ها و غذاهای محلی استفاده کردند

 لازم به ذکر است که نخستین جشنواره ملی صدای عشایر ایران قرار است 14 بهمن ماه با حضور رئیس جمهور در محل نمایشگاه بین المللی تهران افتتاح شود و تا 19 بهمن ماه نیز ادامه یابد  .  در این جشنواره علاوه بر ارائه جلوه‏های متنوع زندگی، محصولات صنایع دستی، آیین های سنتی، غذا، پوشاک و موسیقی های محلی ، 110 جشن عروسی عشایری نیز طی این جشنواره برگزار می شود.

  خوشبختانه لرستانی ها در بهترین جای ممکن استقرار یافت و سالن 27 که یکی از پر بیننده ترین غرفه ها و در مسیر اصلی درب جنوبی است  ؛ در اختیار آنها قرار گرفته است . این سالن 1600 متر مربع وسعت دارد و تقریبا" بیشترین فضا در اختیار لرستان قرار دارد . طبق صحبت هایی که با آقای آزدابخت داشتم گویا در طول این ایام اساتید موسیقی لرستان از جمله استاد رحمانپور ؛ فرج علی پور ؛ مهران غضنفری ، حشمت و اسد آزادبخت و ... به اجرای مراسم خواهند پرداخت . پیش بینی می شود با توجه به موقعیت جغرافیایی غرفه لرستان ، استقبال خوبی از این غرفه آنها بعمل آید .

محمدحسین آزادبخت مدیریت اجرایی غرفه لرستان  را عهده دار است  

 

 

 

 

در هنگام اجرای رقص لری ، تقاطع نیایش - ولیعصر برای مدتی بسته شد 

 

 

عکس:امیر قاسمی 

برای دانلود فیلم کوتاه این مراسم به وبلاگ ::عجیب ولی وقعی (امیر قاسمی) مراجعه نمایید.

نخستین جشنواره ملی صدای عشایر ایران از 14 بهمن ماه در تهران

این نمایشگاه از شنبه 14 بهمن ماه در محل نمایشگاه های بین المللی تهران در فضایی به وسعت 40 هزار مترمربع برگزار می شود و تا 19 بهمن ماه از ساعت ۱۴ لغایت ۲۱  ادامه خواهد داشت.

کوچ نمادین عشایر روز جمعه 13 بهمن ماه از ساعت 13 تا 17 از میدان ونک تا اتوبان چمران (نزدیک محل برگزاری جشنواره) اجرا می شود.

هنگام اجرای کوچ نمادین عشایر در تهران قرار است از نمادهای مختلف زندگی عشایر مانند دام، حیوانات باربر مانند اسب و شتر استفاده شود.

در کنار این مراسم، نوای موسیقی عشایر نیز به صدا درخواهد آمد. قرار است در قالب این نمایشگاه، صنایع دستی، آیین های سنتی، غذا، پوشاک، مراسم آیینی، عزاداری، عروسی و موسیقی مقامی عشایر ایران به نمایش گذاشته شود. علاوه بر حضور عشایر، استان ها نیز شب های فرهنگی را در این جشنواره به اجرا خواهند گذاشت. 

حضورفعال لرستانی ها در این نمایشگاه  

 

1400515662

محمدحسین آزادبخت مدیر اجرایی غرفه لرستان در نمایشگاه صدای عشایر گفت: با توجه به مستندات تاریخی و کهن ایران، فرهنگ عشایر لرستان از غنی ترین و درخشانترین فرهنگ ایلات و طوایف کشور است. محمدحسین آزادبخت افزود: مردم لرستان از جمله عشایر این مرز و بوم همواره دلاوری ها و فداکاری های ارزشمندی در راستای انقلاب و اسلام داشته و در همه مراحل پشتیبان نظام جمهوری اسلامی بوده اند. وی تصریح کرد: برپایی جشنواره عشایر فرصت مناسبی برای احیا و بازگویی این دلاوری ها و سایر آداب و سنن به نسل امروزی است. وی گفت: در طراحی و دکوراسیون غرفه لرستان سعی شده تا علاوه بر جلوه های ظاهری، محتویات و رسوم خاص عشایر لرستان نیز به بازدیدکنندگان عرضه شود. آزادبخت افزود: در این نمایشگاه لرستان به صورت ویژه مرام ازدواج سنتی عشایر را به نمایش می گذارد نقل از میر ملاس 

 با تشکر از برادر عزیزم آقای عبدالرضا قاسمی

سفر به کوهدشت/کنسرت

چند روز قبل با خبر شدیم که به مناسبت تولد پیامبر اکرم کنسرت مهران غصنفری در سالن ارشاد شهرستان کوهدشت برگزار میشه به همین علت با  آقای رئوف و همسر محترمشون آقای ملک پور و خانم پنهانی و شوهرشون قرار شد که به سمت کوهدشت بریم تا هم دیداری با دوستان تازه کنیم و هم اجرای جدید مهران را ببینیم اجرای برنامه ساعت ۷ تا ۹ بود ماساعت ۴ به سمت خانه آقای رئوف رفتیم و همراه ایشون به محل قرار که آقای ملک پور و دوستان  در آنجا بودند رفتیم امروز ما با دوست جدیدی هم آشنا شدیم از اهالی شعر و قلم و ایشان کسی نبود جز  خانم زوشا بیرانوند بعد از آشنایی و خوش و بش به سمت دیار میر ملاس حرکت کردیم آقای رئوف و همسرشون به اتفاق همسر من در یک ماشین و اقای شاکرمی و اقای ملک پور به اتفاق خانم پنهانی و بیرانوند در اتومبیلی دیگر...در سراسر جاده باران نسبتا شدیدی میبارید و ما با احتیاط سفر یک ساعته خود را آغاز کردیم ...با ورود به شهر کوهدشت به سمت اداره ارشاد آنجا رفتیم که با استقبال گرم مهران عزیز و اقای اسد آزادبخت قرار گرفتیم بعد ازخوش و بش و اندکی گفتگو به سمت سالن اجرا رفته و منتظر شروع برنامه شدیم مجری برنامه ابتدا چند بیت شعر خواند و بعد خوش آمد به جمعیت حاضر در سالن خیر مقدم گرمی هم خطاب به آقایان رئوف و ملک پور و خانم پنهانی داشت.بعد اعضای گروه سیمره وارد سالن شدند و مورد تشویق جمعیت حاضر در سالن قرار گرفتند با شروع اجرای گروه سیمره هیجان و شور خاصی به سالن وارد شد ...در بین استراحت کوتاهی که بچه ها داشتند از آقایان رئوف و ملک پور به همراه خانم پنهانی و مدیریت اداره ارشاد و آقای اسد آزادبخت دعوت به عمل آمد تا روی صحنه بروند و جوایز بچه های خوش نویس شهر را به آنها اهدا کنند...بعد سری دوم اجرا شروع شد و تا حدود ساعت ۹ ادامه داشت

 در پایان اجرای برنامه همگی ما مورد لطف بچه های کوهدشت قرار گرفتیم و از روی مهمان نوازی ذاتی که در وجودشان است همگی سعی داشتند ما را به خانه خود دعوت کنند تا ساعاتی را در کنار آنها باشیم و ما با تشکر از همگی آنها به خاطر مسائل جوی به سمت خرم آباد برگشتیم  

و امروز یک روز به یادماندنی دیگر را در کنار دوستان عزیز سپری کردیم و در اینجا جا دارد که یادی کنم از آقایان قاسمی و پسرش امیر. آقای رضا پناه. آقای داودوندی و بهلولی و آقای شهبازی و موسوی و دختر زاگرس که در سفر قبل همراه ما بودند و در این محفل گرم جایشان به شدت خالی بود این بود یک سفر چند ساعته به شهر کوهدشت شاد باشید و سلامت