باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

دو دیالوگ دو فرهنگ...



برداشت اول از فرهنگ اول….


پیش خدمت رستوران: سلام، روزشما به خیر آقا.
من: سلام، روز شما هم به خیر.
پیش خدمت رستوران: خیلی خوشحالم که می بینم تان. چه کمکی می توانم به شما بکنم؟
من: ممنون، خوب فکر می کنم دلم می خواهد بدانم که منوی امروزتان چه هست؟
پیش خدمت رستوران: واو، البته. برای تان می گویم. شما می توانید با سوپ مخصوص ما شروع کنید، یک سوپ قارچ فوق العاده به همراه … (۲-۳ دقیقه با آرامش توضیح می دهد)
من: بسیار خوب، بعضی هایش یادم رفت، امکان دارد یک بار دیگر از روی منوی تان انتخاب کنم؟
پیش خدمت رستوران: البته که می توانید. این منو خدمت شما و می روم تا راحت باشید.

کمی بعد، دست ام را تکان می دهم، بلافاصله پیش خدمت می آید…

من: من غذای ام را انتخاب کردم. می توانم سفارش بدهم؟
پیش خدمت رستوران: البته. خوشحال می شوم. از شما پیداست باید انتخاب های فوق العاده ای باشند.
من: (تبسم) امیدوارم، ممنون. لطفا برای ام بنویسید یک استیک گوشت با سبزیجات.
پیش خدمت رستوران: چه انتخابی! عالی است! من هم طرفدارش هستم. می خواهید چقدر پخته باشد آقا؟
من: نه زیاد سرخ شود، نه زیاد خام، آبدار باشد لطفا. (Well done)
پیش خدمت رستوران: اوه البته، حتما. چیز دیگری هم میل می کنید در کنارش؟
من: دوست دارم کنارش یک سالاد سزار داشته باشم. اما در منوی تان نیست. خوب حقیقتش دقیقا نمی توانم چه چیزی را می توانم جایگزینش کنم؟ کمکم می کنید؟
پیش خدمت رستوران: اوه البته، می دونید سالاد سزار سالاد مورد علاقه من هم هست، شاید بتوانم کاری کنم چیزی شبیه سالاد سزار برای تان بیاورند، اما ممکن است سسش دقیقا آن نباشد. اگر دوست نداشتید پولش را پرداخت نکنید. می خواهید امتحانش کنید آقا؟
من: خوب البته. بهتون اعتماد میکنم.
پیش خدمت رستوران: عالی است، آیا نوشیدنی هم میل می کنید قربان؟
من: البته، مقداری نوشابه، با یخ، البته یخ کم (Easy Ice)
پیش خدمت رستوران: حتما. هر کاری داشتید اسم من جان است، لطفا به خودم اطلاع بدهید. از آشنایی با شما خوشحالم و برای ما مهم است شما را دوباره ببینیم.
من: اوه، ممنونم.

میانه غذا خوردن، ۳۰ دقیقه بعد از حضور در رستوران به چیزی نیاز پیدا می کنم. دست ام را تکان می دهم تا جان (پیش خدمت) بیاید.

من: هی جان، امکان داره بیایی پیش من؟
چند ثانیه بعد…
پیش خدمت: دوباره سلام! اوه حس می کنم استیک تون را دوست نداشتید چون هنوز نصفش باقی است، می خواهید غذای تان را عوض کنم؟
من: نه، نه، اتفاقا فوق العاده است. فقط آرام می خورم چون دکتر توصیه کرده است که آرام بخورم. ناراحتی گوارش دارم جان.
پیش خدمت: اوه متاسفم، خوب چه کارمی توانم بکنم؟
من: دوست دارم هم کمی بیشتر نوشابه داشته باشم، هم صورت حساب ام را، اگر امکان دارد؟
پیش خدمت رستوران: اوه البته، هر دو را می آورم. بهم مهلت بدهید لطفا.
من: بله با کمال میل. راحت باش.
پیش خدمت رستوران: اما قبل از آن، اجازه می دهید درباره دسرها با شما صحبت کنم؟
من: نه جان، ممنون اما واقعا سیر هستم و باید بروم چون عجله دارم. حتما بار بعد امتحان خواهم کرد.
پیش خدمت رستوران: حتما. خوشحال می شوم. با یک لیوان نوشابه و صورت حساب زود بازخواهم گشت.
من: ممنون جان. منتظرم


برداشت دوم از فرهنگ دوم….



(تصمیم می گیرم به عمد تقریبا همان مکالمه را داشته باشم)

پیش خدمت رستوران: (بعد از ۵ دقیقه نشستن) چی میل میکنید؟
من: علیک سلام، روز شما هم به خیر.
پیش خدمت رستوران (می خندد): سلام. سلام. چی میل دارین؟
من: امکان دارد منوی غذای امروزتان را برای من توضیح بدهید؟
پیش خدمت رستوران: ببخشید خیلی شلوغه؛ شرمنده، این منو خدمتتان. همیناست دیگه قربان!
من: بله. البته. پس بگذارید بخوانم.
پیش خدمت رستوران: پس بر می گردم.
من: ممنون. بله ۵ دقیقه دیگر آماده ام.

کمی بعد، دست ام را تکان می دهم، پیش خدمت می بیند اما ده دقیقه بعد می آید…

من: غذای ام را انتخاب کردم. می توانم سفارش بدهم؟
پیش خدمت رستوران: (هیچ حرفی نمی زند و کله اش روی کاغذش است)
من: به من نگاه نمی کنید عزیزم؟
پیش خدمت رستوران: (خنده) آقا مگر اومدید خواستگاری بنده؟
من: البته که خواستگاری شما نیامده ام. همین طوری پرسیدم. ببخشید. فکر کردم دوست دارم اول بهم نگاه کنید بعد یادداشت کنید.
پیش خدمت رستوران: (کله اش را می آورد تا بالای بشقابم) خوب چی می خورید؟
من: (کمی صورتم را عقب می برم) لطفا برای من استیک بیاورید با سبزیجات.
پیش خدمت رستوران: همین؟ نوشیدنی؟
من: عزیزم؛ نمی خواهید بپرسید چقدر پخته باشد؟
پیش خدمت رستوران: استیک مگر نخواستید قربان؟
من: البته
پیش خدمت رستوران: ما خودمون حواسم مون هست چقدر پخته باشد. خاطر جمع باشید. کارمان را بلدیم. شما به رستوران …. آمدید.
من: (خنده) البته که حواس تان هست، اینجا را هم از داخل تخم مرغ شانسی پیدا نکرده ام قربانت بروم، اما برای من مهم است زیاد سرخ نشود، آبدار هم باشد در صورت امکان.
پیش خدمت رستوران: همونه آقا، همونه. خام که نمی دیم خدمتتون قربان.
من: بله. البته
پیش خدمت رستوران: نوشابه؟ دوغ؟ دلستر؟ آب؟ آب میوه؟ چی می خورید نوشیدنی؟
من: یک قوطی کوکاکولا می خواهم عزیزم.
پیش خدمت رستوران: سرد باشه، درسته؟
من: مگر شما کوکاکولای گرم هم سرو می کنید؟
پیش خدمت رستوران: نه آقا دیدم شما حساسید گفتم، با یخ بیارم یا همین طوری بیارم؟
من: بله سرد باشد و بایخ. یخ اش لطفا کم باشد.
پیش خدمت رستوران: دیگه ما یک ظرف یخ میاریم هرچی خواستید بریزید توش!
من: واقعا؟ بریزم توش؟
پیش خدمت رستوران: (می خندد) آقا اذیت نکن! خیلی باحالی به خدا!
من: ببخشید. منظوری نداشتم البته.
پیش خدمت رستوران: سالاد، ترشی، زیتون پرورده، ماست موسیر؟
من: خوب خیلی دوست دارم کنار غذام سالاد سزار داشته باشم، اما در منوی شما نیست، می توانید کمکم کنید؟
پیش خدمت رستوران: آقا همین سالاد فصلمون رو بزن عالیه. یک بشقاب متوسط یا بزرگ بنویسم قربان؟
من: (خنده ام می گیرد) نه آقا! عرض کردم من سالاد سزار دوست دارم. خوب ندارید ظاهرا. مشکلی نیست. نمی خورم.
پیش خدمت رستوران: (با بی حوصلگی) نه آقا نداریم، (کله اش را باز جلوتر می آورد) هرچی تو منو هست داریم، همش یکیه آقا بخوریدش دیگه (می خندد هر هر)
من: (از خلوت بودن اطرافم مطمئن می شوم) چی را بخورم؟
پیش خدمت رستوران: (می رود عقب تر) سالاد فصل مخصوص مان را.
من: نه ممنون. چیز دیگری نمی خواهم.
پیش خدمت رستوران: (سرش را می اندازد پایین و می رود)

۳۰ دقیقه می گذرد، برای پیش خدمت دست تکان می دهم و ده دقیقه بعد می آید…

من: امکان دارد هم کمی بیشتر نوشابه داشته باشم و هم صورت حسابم را؟
پیش خدمت رستوران: نوشابه که یک قوطی دیگر می خواید، چشم. صورت حساب هم خوردید همان جلو حساب کنید.
من: ممنون آقا. راستی اسم شما را می توانم بدانم؟
پیش خدمت رستوران: آقا اذیت می کنی ها؟
من: نه، ببخشید، بفرمایید.
 


نکته اول)
برداشت اول، یک رستوران متوسط در شهر سان دیگو در امریکا
برداشت دوم، یک رستوران مشهور در خیابان ولیعصر در تهران

نکته دوم)
برداشت اول، فرهنگی که مردم در آن یاد گرفته اند به هم احترام و عزت بگذارند.
برداشت دوم، فرهنگی که نه همه، اما اغلب مردم گویا از هم طلبکارند.

نکته سوم)
برداشت اول، یک رستوران که به کارمندانش یاد داده است رضایت مشتری یعنی پول دار تر شدن آن ها و حقوق و انعام بیشتر برای خود کارکنان.
برداشت دوم، یک رستوران که کارمندانش فکر می کنند اگر مشتری به این رستوران مشهور آمده باید هر طور که به او غذا می دهند یا با او رفتار می کنند باید کوفت و نوش جان کند!

نکته چهارم)
برداشت اول، جایی است که خوشحال بودن مشتری از همه چیز مهم تر است در غیر این صورت مدیر آن رستوران خود را موفق نمی داند. (یعنی کسب حلال، یک کشور غیر مسلمان)
برداشت دوم، جایی است که اگر چه کسب حلال به ظاهر مهم است، اما مهم بشقاب هایی است که از آشپزخانه بیرون می رود و پول هایی است که جمع می شود. مشتری هم راضی نبود می تواند دیگر نیاید! (یک کشور مسلمان)

نکته پنجم)
برداشت اول، جایی است که اگر اول مشتری راضی نباشد شمای پیش خدمت حتما شغل ات را از دست می دهی. پس هرکه خلاق تر باشد و مشتری را خوشحال تر کند کارفرما از او راضی تر خواهد بود.
برداشت دوم، جایی است که اگر اول کارفرما راضی نباشد شمای پیش خدمت حتما شغل ات را از دست می دهی. پس هرکه بزودتر مشتری ها را رد کند و بیشتر خوراکی بدان ها بچپاند و خواسته های اضافی آن ها را کمتر جواب بدهد و وقت کمتری تلف کند کارفرما از او راضی تر خواهد بود.

نکته ششم)
برداشت اول؛ پیش خدمت رستوران تقریبا ادبیات شبیه حکمرانانانش دارد.
برداشت دوم: اسثتثنا مثل برداشت اول است. اینجا هم رفتار حکمرانان را با مردم میان خود مردم هم می بینید با هم. (لبخند)

نتیجه اخلاقی: عزت گذاشتن و احترام به حقوق متقابل یک چیزی نیست که به قول آن گارسون بریزیم توش تا در بیاید! که باید از کف کوچه ها و خیابان ها و داخل خانه ها شروع کرد. یک حکومت مسئول کنترل برنامه های کلان و بلند مدت یک کشور است، طرز حرف زدن، طرز احترام گذاشتن یا شعور برخورد خودمان با خودمان هیچ ارتباطی به این که چه کسی مثلاً رئیس جمهورماست ندارد! حتی اگر آقای باراک اوباما نیز رئیس جمهور ما شود، حتی اگر قانون اساسی انگلستان قانون اساسی ما شود، خیابان ها و مردم ما همین اند و تغییری نخواهید دید در این جزئیات روزمره ای که هر لحظه و هرجا با آن مواجه هستید، مگر خود مردم تغییر را از رفتار خود شروع کنند!

در دنیا هیچ چیزی به اندازه آموختن برای ساختن یک زندگی انسانی اهمیت ندارد و این آموزش از هر قوم و ملیتی میتواند باشد.
انتشار این مطالب شاید بتواند به اندازه ذره ای ناچیز در ترویج گزینه های مثبت رفتار عمومی و فرهنگ سازی موثر باشد.
منبع:روزنه

نظرات 18 + ارسال نظر
ونوس سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:59 http://sayarehvenuss.blogfa.com/

سلام آقای کاظمیان
به نکته ی خیلی خوبی اشاره فرمودین ، حالا این رستوران که داخلی بود مثلاً توی پایتخت بود ولی حالا رستورانهای اینجا رو تصور کنید . تفاوت فرهنگی فاحشی بین ما با استانهای بزرگتر و یا استانهای پیشرفته مان با کشورهای پیشرفته است . رعایت قوانین رانندگی ، طرز برخورد با مشتری های بازاری و یا ارباب رجوع های اداری ، احترام به عقیده و اعتقادات و خیلی مسائل دیگه ..
تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که بگم فقط راهش اینه که فرزندانمون رو با فرهنگ بهتری پرورش بدیم ..
خیلی عالی بود ... سپاس ...

سلام و سپاس از نظرات زیبایتان منم با شما موافقم...شاد باشی و سلامت

www.iramit.net/irabest سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:05 http://www.iramit.net/irabest

جشنواره انتخاب وبلاگ برتر

http://www.iramit.net/irabest

جای شما در بین سایتها و وبلاگهای برتر خالیست

ترنم زاگرس سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:48 http://www.taranomezagros.blogfa.com

سلام بسیار زیبا بود واین مطلب واقعا به جا بود.چه باید کرد.....

سلام و سپاس از شما ...به نظر من باید کلاسها و کارگاههای مربوطه برگزار بشه تا فرهنگ سازی بشه...

سپهوند سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:16 http://saeideh1358.blogfa.com

سلام باز هم صحبت از فرهنگ شد و ما سکوت اختیار میکنیم !!!!!

سلام چی بگم والله حرف حساب جواب نداره

نگین سلیمان سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 19:20 http://yaali47.blogfa.com

سلام
دست شما درد نکنه با این پست زیبا
متشکرم.

سلام ممنونم از لطف شما

قاسمی چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:19 http://www.abdy2007.blogfa.com

حکایت واقعی:
دهه 70که در شرکت پرس مشغول بودم , قرار شد با چند مهمان اسپانیایی به یکی از رستورانهای خرم آباد که کمی هم وابسته به یک از سازمانهای دولتی بودم برویم . بعلت دوستی با مدیر رستوران ، از قبل با او هماهنگ کردم و خواستم که آبروداری کنند . سر نهار رفتیم . از تمام بی کلاسی های بگذریم . غذا را که آوردند متوجه شدم گوشه ظرف های ماست کمی خونی است . از خجالت داشتم دیوانه می شدم . خدمتکار را صدا زدم و با اشاره خواستم که ظرف را عوض کند . خودش را به نفهمی زد و گفت که : مشکلی نیست . حسن آقا کارگر آشپزخانه تازه کار است و معمولا" روزی یکی دو تا ظرف را می شکند . گاها" دست خودش را هم زخمی می کند ! انشااله درست می شود !!! مدتها کابوس این برخورد خدمتکاراذیتم می کرد

سلام داداش این دیگه نوبره واقعا این بر خوردها تا به کی؟....

حامد نصیری چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:06 http://www.esames.blogfa.com

[جناب آقای کاظمیان فرهنگ ما جای بسیار جهت شکوفایی دارد

سلام دوست عزیز منم با شما موافقم

شادی چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 13:49 X http://donyayeman80.blogfa.com/

بهترین زندگی دو جهان برای کسانی است که نیک بیاندیشند و پارسایی را سرلوحه زندگی خویش کنند .

زرتشت


سلام. ممنون از حضور و تذکرتون.
راستش من الان واقعا موندم چیکار کنم؟ اخه چند از دوستان وبلاگی که از لینکهام هستند گفتند که از این حباب های وبم خوششون میاد. بعد الان نمی دونم حذفشون کنم یا نکنم.

این مطلبتون هم جالب بود. قبل از این که نکات و نتیجه گیریتونو بخونم حدس زدم مورد اول باید مربوط به خارج از کشور و مورد دوم مربوط به کشور خودمون باشه.
به هر حال براتون ارزوی موفقیت و شادکامی دارم.

سلام دوست عزیز ممنونم از لطفتون و ببخشید که من انتقاد کردم امیدوارم همواره شاد باشی و سلامت

نگین سلیمان چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:29 http://yaali47.blogfa.com

سلام
عابدین بهاروند هم بی خدا حافظی وبلاگ را تعطیل کرد و رفت.

سلام سید عزیز منم الان متوجه شدم و خیلی ناراحت شدم چون هر کدوم از دوستان که میرن جاشون واقعن خالیه مخصوصن ایشون با اون قلم زیبایشان...

حامد چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:08

سلام - این مطلب رو از کجا آوردید ؟؟؟ شما دنیا رو خلاصه کردید تو یک رستوران و ایران رو هم خلاصه کردید تو یک رستوران - خوبه که ایرانی هستی و اینجور مینویسی !!! دیگه چه انتظاری از دیگران هست ؟؟
من خودم هم تو ایران و هم خارج از ایران رستوران زیاد رفتم ولی اینجور که شما میگید نیست !! تو همین بروجرد خودمون سری بزنید به معضی از رستورانهای سنتی میبینید که از رستورانهای امریکاتون هم بهتره- جای تعجب است از شما با این سطح تحصیلات که اینقدر کلیشه ای مطلب بنویسید!!!!!!!! در ضمن کی گفته ایران یه کشور مسلمانه ؟ اصلاً میدونید مسلمان کیه ؟ چیه ؟ فکر کردید مسلمان بودن همین نماز خوندن و ... است ؟

سلام دوست عزیز اولا کم این مطلب را ننوشتم و منبع اون را آوردم دومن اکثریت جاهای که من دیدم اینجوری بوده و یه استثتاعاتی هم و جود داشته که در اقلیت قرار دارند...در مورد ایرانی و مسلمان بودن افراد اونم حرفی ندارم...شاد باشی و سلامت

نرگس پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:17 http://donyaeshirenma.blogfa.com/

سلام آقای کاظمیان
مطلب خوب و جالبی گذاشتید
امیدوارم با احترام گذاشتن به دیگران برای خودمون ارزش قائل بشیم تا بتونیم انتظار احترام از دیگران رو هم داشته باشیم .
بازم ممنون
شاد و برقرار باشید.

سلام دوست خوبم ممنونم از لطفتون منم امیدوارم...

رضا پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:30 http://na-bakhshoode2.blogfa.com

به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.
به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!

سلام و سپاس رضا جان

امیر بهلولی پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:09 http://amir-dastan.blogfa.com

سلام
چه مقایسه جالب و تامل برانگیزی.فرق از کجا تا کجا

سلام ممنونم از لطف شما

آتوسا پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 22:17 http://www.atosa63.blogfa.com

آفرین..عالی بود و البته جالب..

سلام و سپاس از شما

رضا جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:53 http://na-bakhshoode2.blogfa.com

خصوصیات مرد ایده آل

اصولا مرد ایده آل بیشتر خانم ها مردی است که در درجه اول باغیرت باشد و نسبت به خانواده اش و حریم آن حرمت قایل شود. مرد ایده آل از هرگونه انحراف اخلاقی به دور است و سلامت اخلاقی دارد. او نسبت به والدین خود خوش رفتار و پناهگاهی برای زن و فرزندان خود است. پاکی چشم و عقل و فکر، توانایی تامین مالی خانواده، داشتن ایمان محکم، شهرت اجتماعی و توان دفاع از حریم خانواده هم از شاخص های مرد ایده آل است. مرد پاکیزه، پارسا، سخاوتمند و دست و دلباز می تواند تکیه گاه خوبی برای خانواده و همسر خود باشد. طبیعی است می توان به این فهرست، صفات دیگری را افزود؛ اما بسیاری از خانم ها به هنگام انتخاب همسر بر این ویژگی ها تاکید می کنند.

در مقابل بد نیست به بدترین صفاتی که یک مرد می تواند داشته باشد و بیشتر خانم ها از آن بیزارند، اشاره کنیم که عبارت است از نجیب نبودن و لاف زنی. همه خانم ها از مرد دروغگو و لاف زن متنفرند. بیکاری، بی ارادگی و دمدمی مزاجی جزو بدترین صفات یک مرد است. هم چنین خانم ها از مرد خسیس، گوشه گیر و منزوی، رنجور، بدبین، شکاک و وسواسی خوششان نمی آید. مردی که همواره خود را به مریضی بزند و همسر و فرزندان را در مشکلات تنها بگذارد ایده آل هیچ زنی نیست. زورگویی و سلطه جویی نیز جزو صفات ناپسند برخی آقایان است که خانم ها از آن بیزارند. بسیاری از خانم ها هم از وابستگی همسرشان به خانواده، برادر، مادر، دوست یا یک آشنا در زندگی مشترک رنج می کشند و از این که همسرشان اعتمادبه نفس کافی ندارد، دلخور هستند. به این ترتیب بدیهی است که خانم ها همسر وابسته و بدون اعتماد به نفس را نمی پسندند.

سپاس رضا جان

رضا جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 http://na-bakhshoode2.blogfa.com

سلام علی جان

منظور قرارهای بین یک زوج است.
سایر قرارها عمدتا" یا با تاخیر انجام میشه
و یا کنسل.
انتخاب اشتباه میتونه یک گزینه باشه
اما خیلی از بی وفاییها به انتخاب برنمیگرده.

سلام رضا جان درسته...

سرای اندیشه جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:04 http://saraeandehe.blogfa.com/

سلام
نکته هفتم : کشنمون شد هوس رستوران کردیم
مطالب جالبی گذاشتید و این تفاوت دقیقا میشه احساس کرد تشکر

سلام دوست عزیز تا افطار 8 یا 9 ساعت بیشتر نمونده تحمل کن...

samrad یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:11 http://www.samradmusic.blog.ir

واقعا عالی بود....حرف نداشت دوست عزیز
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد