باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

چگونه یک زن رو خوشحال کنیم

 

چگونه یک زن رو خوشحال کنیم ؟!


برای خوشحال کردن یک زن
یک مرد فقط نیاز دارد که این موارد باشد

1. یک دوست

2. یک همدم

3. یک عاشق

4. یک برادر

5. یک پدر

6. یک استاد

7. یک سرآشپز

8. یک الکتریسین

9. یک نجار

10. یک لوله کش

11. یک مکانیک

13. یک متخصص چیدمان داخلی منزل

15.. یک متخصص مد

16. یک روانشناس

17. یک دافع آفات

18. یک روانپزشک

19. یک شفا دهنده

20. یک شنونده خوب

21.. یک سازمان دهنده

22. یک پدر خوب

23. خیلی تمیز

24. دلسوز

25. ورزشکار

26. گرم

27. مواظب

28. شجاع

29. باهوش

30. بانمک

31. خلاق

32. مهربان

33. قوی

34. فهمیده

35. بردبار

36. محتاط

37. بلند همت

38. با استعداد

39. پر جرأت

40. مصمم

41. صادق

42. قابل اعتماد

43. پر حرارت

بدون فراموش کردن :

44. تعریف کردن مرتب از او

45. عشق ورزیدن به خرید

46. درستکار بودن

47. بسیار پولدار بودن

48. تنش ایجاد نکردن برای او

49. نگاه نکردن به بقیه دختران

و در همان حال، شما باید :

50. توجه زیادی به او بکنید، و انتظار کمتری برای خود داشته باشید

51. زمان زیادی به او بدهید، مخصوصاً زمان برای خودش

52. اجازه رفتن به مکانهای زیادی را به او بدهید، هیچگاه نگران نباشید او کجا می رود.

بسیار مهم است :

53. هیچگاه فراموش نکنید :

* سالروز تولد
* سالروز ازدواج
* قرارهایی که او می گذارد




چگونه یک مرد را خوشحال کنیم


1
. تنهاش بذارید و دست از سرش بردارید

 

سفر به شمال کشور آستارا

سلام به دوستان عزیزم برای سفر و آب و هوایی تازه کردن چند روزی راهی استان گیلان شدم.متاسفانه روز قبل از حرکت هواشناسی اعلام کرد که دمای هوا 15 درجه سرد میشه و بارندگی شدید هستش.منم که به خاطر کوتاهی زمان و ایام محرم نمیتوانستم سفر را به عقب بیندازم به سمت استان گیلان به راه افتادم.برای رفتن به آنجا مسیر بروجرد ملایر همدان رزن آوج قزوین منجیل رودبار و رشت را برگزیدم تا مسافت کوتاهتر شود؛بعد از گذشتن از شهر منجیل تغییر آب و هوا مشهود بود و با رسیدن به شهر انزلی قطره های ریز باران تبدیل به طوفانی سیل آسا شده بود...به ناچار برای استراحت شب را در انزلی گذراندیم و به خاطر نزدیکی ویلا به دریا تا صبح وزش باد و صدای متلاطم دریا را در کنار خود داشتیم؛فردا صبخ هم تا ظهر استراحت کردیم و متاسفانه به خاطر تداخل برنامه ها از دیدار با یکی از دوستان عزیز وبلاگ نویس محروم ماندیم...

برنامه ما که رفتن به قلعه رودخان بود به خاطر شرایط نا مساعد جوی و ییلاقی بودن مسیر بهم خورد و به ناچار به تفرج در شهر انزلی و مراکز خرید آن رفتیم که بازار کاسپین پردیس و گیلر از مهمترین این مراکز بود.فردای آن روز باز هم با توجه به خرابی هوا به سمت آستارا  و جنگلهای گیسوم رفتیم که خوشبختانه در این مسیر هوا متعادل تر گشت و توانستیم چند ساعتی در جنگلهای

گیسوم که آخر آن به دریا ختم میشود را بگذرانیم.فاصله شهر انزلی تا آستارا حدودن 150 کیلومتر بود که از شهر های رضوانشهر اسالم تالش و لوندویل گذشتیم تا به آنجا رسیدیم ؛طبیعت بکر و دست نخورده این مسیر بر جذابیتهای سفر می افزود...به محض ورود به آستارا در شهر به گردش پرداختیم و بعد به بازار ساحلی(مرزی )آنجا رفتیم که واقعن جایی برای خرید نیست چون قیمتها هیچ فرقی با دیگر جاها نداشت و فروشندگان به محض پرسیدن قیمت یک جنس فورن آنرا در پلاستیک می گذاشتند تا در مقابل کار انجام شده قرار بگیریم که خوشبختانه من پر رو تر از این حرفها بودم...

با تماس دوست عزیزم آقای قاسمی متوجه شدم که در 5 کیلومتری آستارا منطقه زیبایی است که درختان در میان آب رشد کرده اند و ما هم از دیدن آنجا کلی لذت بردیم طبیعتی زیبا پر از پرندگان گوناگون...

سفر ما که قرار بود طولانی تر باشد به خاطر آب و هوا نیمه کاره ماند و راهی خرم آباد شدیم رفتن به تالش برای سورتمه سواری گردنه حیران و جاده اسالم به خلخال به زمان دیگری موکول شد...

در برگشت در نزدیکی همدان من که همیشه قوانین رانندگی را رعایت میکنم این دفعه برای بنزین زدن از خروجی یک پمپ بنزین وارد شدم که یک نیسان زامیاد که مرا ندیده بود سر راهم سبز شد و با هم بر خورد کردیم از عجایب روزگار گل گیر اون جمع شد و فقط چراغ ماشین من شکست...و این از نکات ناراحت کننده سفر بود چون ماشینم 5 سال بیمه داشت  نمیتوانستم از کوپن بیمه استفاده کنم و اگرهم میخواستم مجبور بودم یک روز اضافه در همدان بمانم ...بالاخره با مقداری پول اون راننده را راضی کرده و به خرم آباد برگشتیم ...

در ادامه مطلب شما را به دیدن گزارش تصویری این سفر دعوت می کنم.

ساحل انزلی

انزلی به آستارا

  ادامه مطلب ...

توضیح

سلام بر دوستان عزیزم چند روزی در خدمتتون نیستم و عازم سفرم اگه نتونستم بهتون سر بزنم و  به کامنتها و ایمیلهای شما پاسخ بدم مرا ببخشید...

شاد باشید و سلامت

مثبت اندیشی

باران بشدت میبارید و مرد در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش میراند ، ناگهان تعادل اتومبیل بهم خورده و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد .  

از شانس خوبش ،  ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکهای آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود  نتوانست آن را از گل بیرون بکشه

بناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و بسمت مزرعه مجاور دوید  و در زد .

کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد  به آرومی اومد  دم در و بازش کرد

راننده ماجرا رو شرح داد و ازش درخواست کمک کرد .

پیرمرد گفت که ممکنه از دستش کاری بر نیاد اما اضافه کرد که : "  بذار ببینم فردریک چیکار میتونه برات بکنه . "

لذا با هم به سمت طویله رفتند و کشاورز افسار یه قاطر پیر رو گرفت و با زور اونو کشید بیرون

تا راننده شکل و قیافه  قاطر رو دید ، باورش نشد که این حیوون پیر و نحیف بتونه کمکش کنه ، اما چه میشد کرد ، در اون شرایط سخت به امتحانش میارزید

با هم به کنارجاده رسیدند و کشاورز طناب رو به اتومبیل بست و یه سردیگه اش  رو محکم چفت کرد دور شونه های فردریک یا همون قاطر و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد : "  یالا فردریک ،  هری ، تام ،پل ، فردریک  ، تام  ، هری  پل ....  یالا همگی با هم سعیتون رو بکنین  ... آهان فقط یک کم  دیگه ، یه کم دیگه .... خوبه تونستین !!! "

راننده با ناباوری دید که قاطر پیرموفق شد  اتومیبل رو از گل بیرون بکشه .

با خوشحالی زائد الوصفی از کشاورز  تشکر کرد و در حین خداحافظی ازش این سوال رو کرد :

" هنوزهم نمیتونم باور کنم که این حیوون پیرتونسته باشه ،  حتما هر چی هست زیر سر اون اسامی دیگه است ،  نکنه یه جادوئی در کاره ؟! "

کشاورز پاسخ داد : " ببین عزیزم ، جادوئی در کار نیست  "

اون کار رو کردم که این حیوون باور کنه عضو یه گروهه و داره یک کار تیمی میکنه  ، آخه میدونی قاطر من کوره !!!

 

اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود !!!

 

 

عیب کوچک عروس

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند.
پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این
دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است

پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر
تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد

پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر
حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به
درد نمی آورد

جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است

پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش
شما نمی شود و به او طمع نمی برد

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است

پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که
خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از
خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد

پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی
عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.

احمد شاملو

ده فرمان لیمن

ده فرمان لیمن
لطفا" روی هر جمله 1 دقیقه فکر کنید،


دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند.


می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.


دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه

تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت

دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری.

اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان

وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره

شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟ او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت.

وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و انها را اجابت می کند و بعضی و قتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است

نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند