باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

قدردانی

سلام مجدد به دوستان و یاران همیشگی...شما عزیزان همانند گذشته به من لطف داشتید و در این ایامی که نمی تونستم بهتون سر بزنم ؛با کامنت ایمیل تلفنی و حتی حضوری منو شرمنده خودتون کردید.و این کار شما انگیزه منو چند برابر کرد تا ارتباط عاطفی و صمیمی که با شما دارم را بیش از گذشته پاس بدارم.دوستانی که همشهری و هم استانی من هستند و از نخبگان کار خویشند وچه دوستانی که در عالم مجازی با آنها آشنا شدم و شاید نام واقعی بعضی از آنها را هم ندانم آنچنان مرا مورد لطف و عنایت خویش قرار دادند که شاید در عالم واقعی خیلی کم برایم اتفاق افتاده باشد.از این که بخواهم از تمامی دوستان تک به تک تشکر کنم هراس دارم که مبادا نام کسی از قلم بیفتد و من شرمنده بزرگواری او شوم.به امید روزی که ارتباط مجازی ما به ارتباط واقعی تبدیل شود و بتوانیم در کنار هم همانند یک خانواده واقعی باشیم.

دست همه شما عزیزان را به گرمی می فشارم

شاد باشید و سلامت

یا علی

نظرات 11 + ارسال نظر
بانو پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:20 http://banoyedey22.blogfa.com/

سلام آقای کاظمیان گرامی
صبح آخرین روزای پاییزتون بخیرو خوشی
انشاالله که به لطف خدا همیشه سلامت باشید.
در پناه لطف حق ایامتان سرشار از شادی ونشاط

سلام دوست خوبم.صبح شما هم به خیر.ممنونم از لطفتون همچنین شما...

امیر رضاپناه پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 13:06

سلام
بنده می دونم که لیاقت این قدردانی رو ندارم چون که هیچ وقت نتونستم اونجور که شایسته شماست باشم. بر من ببخش.

سلام...نفرما امیر جان شما یکی از بهترین دوستان من هستید و براتون احترام زیادی قائل هستم...شاد باشی و سلامت

قاسمی پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 14:25

سلام ... خدایا شکر که سلامتت را باز یافتی ... شاد باشی

سلام داداش ممنونم از لطفت سرما خوردگی شدیدی بود شکر خدا الان خوبم...شاد باشی و سلامت

سپهوند (عجب حکایتی) پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 17:48 http://saeideh1358.blogfa.com

سلام اقای کاظمی خوشحالم میبینم که حالتون خوب شده انشالا همیشه سلات باشید

سلام ممنونم از لطف و احوال پرسیتون امیدوارم که شما هم همواره شاد باشی و سلامت

سپهوند (عجب حکایتی) پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 18:01 http://saeideh1358.blogfa.com

یلدا ست بگذاریم هر چه تاریکی هست

هرچه سرما و خستگی هست

تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب

بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست .
یلدایتان پیشاپیش مبارک[گل]

سلام ممنونم از لطفتون یلدای شما هم مبارک

جوانه پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 20:41

سلام جناب کاظمیان
امیدوارم حال و شما و اون کوچولو _ برادر زاده خوشگلتون _
خوب باشه
روزهای آخر پاییز شما پر از گرمی و مهر ....

سلام جوانه عزیز ممنونم از لطفتون ...شکر خوبم...ممنونم که به فکر برادر زاده ام بودید...کلی خوشحالم کردید...همچنین برای شما

رضا جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 00:47

سلام علی جان

خوبی؟
امیدوارم که رفع کسالت شده باشه
اخه والدین بهتر از هر کسی ما را میشناسند
و طاقت سکوتمون را ندارند
امیدوارم همیشه شاد و خوش باشند
یلداتون هم مبارک

سلام رضا جان...ممنونم از لطفت شکر خوبم....موافقم....یا علی

حمید ساکت جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:19

سلام . علی آقا از خوب شدنتان ما هم خوبیم . مرد که سرما نمی خوره ....!! واسه دفعه بعدتان گفتم که مواظب خودتان باشید که ...انشااله همیشه سالم و تندرست باشید ! ( مرد سالار )

سلام حمید جان چشم رعایت میشه از این به بعد...مرسی....

نگین سلیمان جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:19 http://yaali47.blogfa.com

سلام
سالم و ورزشکار و باشگاهی باشید.

سلام سید ممنونم از لطفت همچنین شما

جستجوگر کویر جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 http://jostojogarekaver.blogfa.com/

سلام. خداروشکر که هبودی حاصل شد. انشالله همیشه سالم و سرحال باشین.

سلام ممنونم دوست عزیز شما لطف داری

رضا جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 14:10

کودکان

اگر خداوند فقط و فقط تکه‌ای زندگی در دستان من میگذارد٬به هر کودکی دو بال هدیه می دادم٬رهایشان می کردم تا خود بال گشودن و پرواز را بیاموزند.

کهنسالی

آه خدایا! آنها نمی دانند زمانی پیر خواهند شد که دیگر نتوانند عاشق شوند.

عشق

اگر خداوند فقط و فقط تکه‌ای زندگی در دستان من میگذارد٬ درسایه ‌سار عشق می‌آرمیدم. به انسانها نشان می دادم که دراشتباهندکه گمان کنند وقتی پیرشدند دیگر نمی توانند دلدادگی کنند و عاشق باشند.

زندگی

اگر خداوند قطعه کوچکی زندگی به من ارزانی می‌داشت کمتر می‌خوابیدم و دیوانه‌وار رویا می دیدم،چرا که می‌دانستم هر دقیقه‌ای که چشمهایمان را برهم می‌گذاریم٬ شصت ثانیه نور را ازکف می‌دهیم،

نفرت


خداوندا٬اگر دل در سینه ام همچنان می تپید تمامی تنفرم را بر تکه یخی می‌نگاشتم و سپس طلوع خورشیدت را انتظار می کشیدم.

عشق

خداوندا ٬اگر تکه‌ای زندگی می‌داشتم ٬ نمی‌گذاشتم حتی یک روز از آن سپری شود بی‌آنکه به مردمانی که دوستشان دارم ٬نگویم که “عاشقتان هستم”


زندگی
آه انسانها، من از شما بسی چیزها آموخته ام واما چه حاصل٬ که وقتی اینها را در چمدانم می‌گذارم که در بستر مرگ خواهم بود

سپاس رضا جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد