گفته
های فروغ فرخزاد در موردشعرامروز؛ حرف هایی است از جنس امروز و حتا برای
امروز که از زبان ایشان_ از نواری که داشتم پیاده نمودم_ بیان شده. حرف
هایی که بازگوکردن شان راهگشای روشنی است برای همه ی شاعران امروز که با
گونه های مختلف شعروشاعری در نکاپو هستند. برآن شدیم تا سه تا از کفت
وگوهای ایشان با م. آزاد و روزنامه ی بازار رشت در سال ۱۳۳۴ را پیش روی شما
بگذاریم باشد که با این بانوی فرهیخته ی همه ی زمان ها؛ هم گام شویم(با
بوسه برتقدس شاعرانگی و زنانگی اش: آفرین پنهانی):
مصاحبه ی (۱)م.آزاد با فروغ
منبع :لهور
حالا بگذار باد بیاید...
حالا دیدارِ ما به نمیدانم آن کجای فراموشی
دیدار ما اصلا به همان حوالی هر چه باداباد
دیدار ما و دیدارِ دیگرانی که ما را ندیدهاند.
پس با هر کسی از کسان من از این ترانهی محرمانه سخن مگوی
نمیخواهم آزردگانِ سادهی بیشام و بیچراغ
از اندوهِ اوقات ما با خبر شوند!
قرارِ ما از همان ابتدای علاقه پیدا بود
قرارِ ما به سینهسپردن دریا و ترانه تشنگی نبود
پس بیجهت بهانه میاور
که راه دور و
خانهی ما یکی مانده به آخر دنیاست!
نه، ...
دیگر فراقی نیست
حالا بگذار باد بیاید
بگذار از قرائت محرمانهی نامهها و رویاهامان شاعر شویم
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیدهاند
دیدار ما به همان ساعتِ معلوم دلنشین
تا دیگر آدمی از یک وداع ساده نگرید
تا چراغ و شب و اشاره بدانند که دیگر ملالی نیست!
(سید علی صالحی)
مجله مهر: انگلیس ها هنوز از نام او می ترسند. نامی که روزی بر اندام استعمارگران و متجاوزان انگلیس، لرزه می انداخت. «رئیسعلی دلواری» نماد مقاومت مردم جنوب ایران است. رهبربزرگ نهضت مقاومت مردم جنوب ایران دربرابر استعمارگران و سرداری که نام «دلیران تنگستان» را برای همیشه جاودانه کرد و خاک جنوب ایران ، رشادتهای او و همرزمانش را خوب به یاد دارد. کسی که 12 شهریور ماه سالروز شهادتش به نام « روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس» نام گذاری شد. اما شاید کمترکسی بداند که مزار این سردار بزرگ و نامی ایران، جایی به غیر از بوشهر و دلوار و حتی خاک ایران است.
رئیسعلی دلواری اما تنها کسی نیست که مزارش، ناآشنا و غریب است. شاید سالروز شهادت این سردار بزرگ ایرانی بهترین بهانه باشد برای پرداختن به سرداران بزرگی که مزارشان بی نشان و غریب افتاده است.
دلاور دلوار ، غریب عراق
«خانه ما کوه است و انهدام و تخریب آن ها خارج از حیطه قدرت و امکان امپراطوری بریتانیای کبیر است.» این، پاسخ رئیسعلی به نامه تهدیدآمیز بریتانیایی ها بود. انها رئیسعلی و یارانش را تهدید کرده بودند که :«چنانچه بر ضد دولت انگلستان قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ می نماییم، در این صورت خانه هایتان ویران و نخل هایتان را قطع خواهیم کرد.»
رئیسعلی دلواری فرزند رئیس محمد، کدخدای ده دلواربود که در سال 1299 هجری قمری متولد شد. او درعصر مشروطیت جوانی بیست و چهارساله، بلند همت، شجاع، در صدق و وفا بی مانند بود. اگرچه سواد کامل و معلومات کافی نداشت، اما پاکی سرشت و صفات حمیده او طوری بود که زبانزد خاص و عام بود. رئیس علی بعد از این که قوای اشغالگر انگلستان بوشهر را به تصرف خود درآوردند با شجاعتی وصف ناپذیر به مقابله پرداخت و شکست سنگینی بر قوای انگلستان وارد کرد و در حین مبارزه با دشمنان اسلام و ایران، از پشت مورد هدف گلوله یکی از سربازان خائن خود قرار گرفت و در منطقه تنگک صفر، در بیست و سوم شوال1333 هجری قمری به شهادت رسید.
پیکر او را ابتدا در نزدیکی امامزاده ای در روستای «کله بند» به خاک سپردند. اما از انجا که رئیسعلی وصیت کرده بود، او را در نزدیکی بارگاه مولایش حضرت علی(ع) دفن کنندف پیکر او به قبرستان وادی السلام شهر نجف در عراق منتقل و انجا به خاک سپرده شد . جایی که شاید حتی کمتر کسی از زائران ایرانی عتبات عالیات هم از آن باخبر باشند.
سرداری که مزارش انباری شد
مشتریان بازار تهران شاید هرگز ندانند مسیری که بارها آن را طی کرده اند و امامزاده ای که از کنارش گذشتنه اند، پیکر کسی را در خود جای داده که روزگاری «شمشیرزن ترین جنگجوی شرق» بود. «لطفعلی خان زند» جوان شجاع و دلاور ایرانی که آخرین پادشاه سلسله زندیه در ایران بود، تبحر خاصی در شمشیر زنی داشت. لطفعلی خان از مدود پادشاهان عادل و محبوب ایران بود که در زمان صدارتش، خدمات بزرگی برای توسعه و پیشرفت ایران انجام داد.لطفعلی خان زند مردی راستگو، جوانمرد ،صریح اللهجه و دارای اراده قوی بود. اصفاتی که او را بیشتر از همه، شبیه به کریم خان زند می کند. او همانند کریم خان زند خوش خلق و دادگستر و نیک فطرت و با ترحم و نوع پرور بود و می گفت:«نمی توانم چهره ای اندوهگین را ببینم و نمی توانم تحمل کنم که من سیر باشم وهم نوع من گرسنه.». گفته می شود او در مشرق زمین اولین کسی بود که به فکر تاسیس نوعی بیمه اجتماعی افتاد که البته عمرش کفاف عملیاتی کردن این فکر را نداد.
لطفعلی خان زند، سرانجام با خیانت «حاج ابراهیم خان کلانتر» حاکم شیراز و در حالی که پس از ساعت ها جنگ تن به تن و دلاورانه، غرق در خون بود، به اسارت آغامحمدخان قاجار افتاد و به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسید. پیکر او رادر امامزاده زید تهران دفن کردند. جایی که حالا بخشی از بارار بزرگ تهران است و کمتر کسی از آن اطلاعی دارد. چندوقت پیش گزارش هایی منتشر شد که نشان می داد اتاقی که مزار لطفعلی خان زند در آن قرار دارد، تبدیل به انباری شده است.
برای یافتن آدرسی از آرامگاه و آستان مقدس در ورودیهای مختلف بازار هیچ تابلو و علامتی وجود ندارد و تنها منابع آدرس یابی مغازه داران و ساکنین آن منطقه هستند که باید به آدرسهای آنها اعتماد کرد.پس از گذر از چندین پیچ و راسته در بازار تهران تابلویی در جوار محل مورد نظر نصب شده که نشان می دهد که امامزاده زید(ع) در کجا قرار گرفته و به غیر از این تابلو که در جوار آستان نصب شده دیگر هیچ تابلوی دیگری از امامزاده یا حتی آرامگاه لطفعلی خان زند در طول بازار یا نصب نشده یا در انبوهی از جمعیت قابل مشاهده نیست.
آرامگاه لطفعلی خان زند نیز در گوشه ای از محوطه امامزاده واقع شده اما گردشگران اجازه ورود به آرامگاه لطفعلی خان زند را ندارند چراکه در آرامگاه قفل شده و ورود به آن نیز با اجازه کتبی از میراث فرهنگی امکان پذیر است.
سردار ملی،جایی غیر از تبریز
شاید اگر الان ااز شما بپرسند مزار «ستارخان» درکجا قرار دارد، بی واسطه و بلافاصله ذهن تان به سمت تبریز برود. شهری که زادگاه «سردار ملی» بود و شروع نهضت مشروطیت از آنجا شکل گرفت. اما جالب است بدانید مزار ستارخان، جایی غیر از تبریز قرار دارد.
زائران حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهرری ، جایی است که پذیرای پیکر یکی از رهبران قیام مشروطه در ایران بوده است. سردار رشید و شجاع اهل تبریز که خاطره مبارزاتش در تاریخ ایران ثبت شده و حالا در گوشه ای از صحن حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) آرمیده است.
هرچند طی سالهای اخیر، نوادگان ستارخان تلاش کرده اند تا پیکر او را با کسب مجوزهای شرعی، از شهرری به تبریز منتقل کنند، اما تا به حال چنین اقدامی انجام نشده است و مزار سردار ملی و دلاور تبریزی، همچنان مهمان مردم شهرری و تهران است.
از سال ۲۰۰۵ هر ساله این روز رو روز جهانی وبلاگ ها می نامند .علت انتخاب این روز در بین روزهای مختلف سال هم دلیلی ساده بوده ؛ با یک نگاه گرافیکی به ۳۱og یعنی ۳۱مین روز از ماه هشتم میلادی متوجه شباهت این روز با کلمه blog میشیم .
blogday2013
روز جهانی وبلاگ بر همه وبلاگ نویسان ایرانی درسراسر جهان و مخصوصن دوستان عزیزم مبارک باد.
ماه قبل فقط یک زخم کوچک بود، حالا حفرهای که به استخوان رسیده. مثل کاردی که به استخوان زن خانواده رسید تا به محض دیدن عکاس خبرگزاری مهر بگوید: «کمکمان کنید. روزگارمان خیلی سخت میگذرد.»
هزینههای سنگین بیمارستان برای خانواده رستمی که تحت پوشش بیمه نبودند و شانه خالی کردن کارفرما از تامین این هزینهها کار را به جایی رساند که شکستگی لگن و آسیب ستون فقرات، حسین رستمی را از کار افتاده کرد. مراجعه این خانواده به بهزیستی مریوان هم نتوانسته بود آنها را در اولویت حمایت قرار دهد. رئیس بهزیستی مریوان میگوید که هم ما به این بیمار دیر رسیدیم هم آنها دیر اقدام کردند و وضعیت آنقدر حاد شد که حالا هزینههای درمان از عهده بهزیستی مریوان برنمیآید و حسین رستمی نیاز به کمک مردم خیر دارد.
سید مهدی حسینی که برای عکاسی از مراسم آیینی کردستان راهی این منطقه شده بود، خیلی اتفاقی از ماجرای کارگر مریوانی باخبر شد و برای عکاسی به خانه استیجاریشان رفت. خودش می گوید: «حداکثر نیم ساعت برای عکاسی وقت داشتم و وقتی رسیدم، همسر حسین آقا داشت زخم را می شست. همانجا ایستادم و عکاسی کردم. چند روز بعد از انتشار عکسها دهها نفر تماس گرفتند و اعلام آمادگی کردند تا به این خانواده کمک کنند. عدهای برای تامین هزینههای درمانی و هزینههای زندگی اعلام آمادگی کردند، عدهای برای خرید تحت ویژه بیماران قطع نخاعی داوطلب شدند، یک شرکت پخش دارو در اصفهان تمایل به کمک نشان داد و حتی خبر دارم چند نفر از پزشکان تهرانی داروهای کمیابی را برای درمان زخم بستر حسین رستمی به مریوان فرستادهاند.»
اما تماسهای مردمی به همین جا ختم نمیشود. عدهای از ایرانیان ساکن آلمان، آمریکا و امارات هم با خبرگزاری مهر تماس گرفتند تا در تامین بخشی از هزینههای درمانی حسین رستمی مشارکت داشته باشند.
وزیر بهداشت یک ساعت بعد از انتشار عکس ها دانشگاه علوم پزشکی کردستان را مسئول پیگیری وضعیت درمانی حسین رستمی کرد و بعد از آن بود که کارگر مریوانی به بیمارستان امام خمینی(ره) سقز منتقل شد تا در هفتههای آینده 3عمل جراحی روی او انجام شود. دو جراحی روی زخم باز و یک جراحی روی لگن و ستون فقرات که احتمال میرود به دلیل شدت آسیب باعث قطعی نخاع شده باشد.
یک روز بعد هم بهزیستی استان کردستان به میدان آمد و مقدمات تحت پوشش قرار دادن خانواده رستمی را بررسی کرد تا بعد از انجام عملهای جراحی این خانواده را مورد حمایت قرار دهد. شماره حساب 2345425771 هم به نام حسین رستمی در بانک ملت از طرف بهزیستی مریوان اعلام شد تا کمک های مردمی به این حساب واریز شود.
کمال تاسه از نزدیکان حسین رستمی در توضیح آخرین وضعیت او میگوید: «بیمارستان سقز برای جراحی زخم بستر اعلام آمادگی کرده و روز شنبه نهم شهریورماه اولین جراحی روی زخم انجام می شود که هزینههای درمانی هم از طرف بیمارستان تامین میشود اما جراحی اصلی که جایگزین کردن استخوان ران با پلاتین است، به زمان دیگری موکول شده. از وزارت بهداشت هم با ما تماس گرفتهاند تا درمان را در بیمارستان میلاد تهران پیگیری کنیم اما با توجه به شرایط فیزیکی حسین و هزینه بالای حمل و نقل، فعلا امکان انتقال او به تهران را نداریم مگر آنکه آمبولانس از طرف بیمارستان در اختیار ما قرار گیرد.»
حسین رستمی 40 ساله است. پدر 4فرزندی که بزرگترینشان دختری 17ساله و کوچکترینشان پسری 10 ساله است و از 8ماه قبل تا به حال هزینههای زندگیشان با کمک خیرین تامین میشود. پزشکان احتمال ناتوانی حرکتی دائم حسین رستمی را قوی میدانند و قطع نخاع و از کار افتادگی او را پیشبینی میکنند. زخمهای خانواده رستمی، حتی بعد از درمان زخم بستر تنها نانآور خانواده شان هم باقی خواهد ماند.
دقیقه سخنرانی تکان دهنده... این شروع روزی بود که نیمی از مردم دنیا را به رویاهایشان نزدیک کرد. رویای برابری و عدالت.
مجله مهر: 28آگوست 50 سال قبل بود که مارتین لوترکینگ در گردهمایی طرفداران تساوی حقوق سیاه پوستان و سفیدپوستان حاضر شد و سخنرانی معروفش را با ترجیع بند «رویایی دارم» انجام داد. 17 دقیقه سخنرانی حماسی که جنبش ضدنژادپرستی را دوباره زنده کرد و حالا همین 17 دقیقه به عنوان یک اثر برجسته فرهنگی و تاریخی ماندگار در فهرست گنجینه ملی ضبط آمریکا جا گرفته است.
بروس داویدسون یکی از عکاسانی بود که 50 سال قبل در این مراسم حضور داشت و از حاشیه های آن روزهای پر التهاب عکاسی می کرد. بروس بعد از 50 سال عکس هایی را از آرشیوش بیرون کشیده و به نمایش درآورده است. تصاویری از شعف برابری در سیاه پوست ها، اشتیاق سفیدهای فعال حقوق بشر در دهه 60 و بهت زدگی بعضی دیگر از سفیدها که هنوز پایبند عقاید نژادپرستانهشان بودند.
به
گزارش روابط عمومی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان خرم آباد، وحید
موسائیان فیلم ساز خرم آبادی در گفتوگو با خبرنگار بخش سینمایی ایسنا؛ ه
مزمان با اکران فیلمش گفت: «فرزند چهارم» اولین فیلم از شرایط سومالی است
که بر پرده سینماهای ایران نمایش داده میشود و فکر میکنم اولین فیلمی است
که در مکانهای واقعی سومالی ساخته شده است، بسیاری از فیلمهای هالیوودی
هم به این موضوع پرداختهاند اما صحنههای فیلم برداری شده در آن ساختگی
است، «فرزند چهارم» با لوکیشنها و آدمهای واقعی از مکانهای واقعی این
کشور فیلم برداری شده است.
در ادامه گپ وگفت خبرنگار ایسنا را با کارگردان «فرزند چهارم» میخوانیم:
ایده ی ساخت فیلم «فرزند چهارم» از کجا شکل گرفت؟
موسائیان: ایده ساخت این فیلم دو سال پیش، از «جشنواره فجر کودک اصفهان»
برای «بنیاد سینمایی فارابی» شکل گرفته شد و قرار بود به صورت مستند که
درباره کودکان قحطی زده کشور سومالی است، ساخته شود اما هنگامی که از کشور
سومالی بازدید شد فکر کردیم که اگر به صورت سینمایی ساخته شود جذابیت
بیشتری خواهد داشت به این ترتیب نوشتن فیلم نامه آن شروع شد.
با توجه به شرایط خطرناک کشور سومالی چه طور تصمیم به ساخت این فیلم گرفتید؟
پرداختن به موضوع کودکان سومالی و شرایط غیر انسانی که بر آن ها حاکم است
ارزش ساخت این فیلم را داشت و فکر میکنم این موضوع دلیلی شد تا همه به
عنوان یک اثر فخر آور به آن نگاه کنند. این انگیزه برای سازندگان آن نیز،
آن قدراهمیت داشت که بتوانند تمام شرایط سخت تولید را پشت سر بگذارند. ساخت
این فیلم برای تیم ما سختیهای بسیاری به همراه داشت اما باید برای نشان
دادن تصویری واقعی از حال و روز مردم سومالی این سختیها را تحمل می کردیم.
ساخت فیلم «فرزند چهارم» هر روزش یک مشکل بود، مشکلات تولید فیلم آن قدر
بسیار بود که فکر میکردیم روز دیگری برای کار کردن وجود نخواهد داشت. ممکن
بود هر روز کار متوقف شود و ما از این بابت بسیار نگران بودیم.
فیلم شما عنوان فیلم فاخر را گرفته است،فکر نمیکنید این عنوان به فیلم ضربه بزند؟
در شرایط سیاست زده جامعه ما که همه به فکر انکار هم هستند شرایطی به وجود
میآید که واقعیتهای تولید یک اثر هنری نادیده گرفته شود. این اولین و
آخرین فیلمی نیست که با این عنوان در سینمای ایران ساخته میشود. قبل از آن
فیلمهای زیادی با این عنوان ساخته شده و بعد از این هم میشود. امیدوارم
درآینده بتوانیم جایگاه این فیلم را پیدا کنیم.
هنگامی که زمان سپری
شود و پردههای انکار کنار گذاشته شوند آن وقت متوجه میشوند در چه سالی،
با چه امکاناتی و چه گروهی توانستهاند دست به این چنین کاری بزنند، فیلمی
که در آن اثری از شعار، روزمرگی و سهل الوصول بودن وجود ندارد بلکه اثری
است که در ذات خودش برا ی نشان دادن بشری که در عصر شکاف هستههای مختلف
جهان هستی و خارج از آن در شرایط اسف باری شب را به روزمی رساند از
هنراستفاده شده است.
چه طور در شرایطی مثل کشور سومالی روحیهی خود را برای ساخت فیلم حفظ کردید؟
فیلم برداری در سومالی و دیدن شرایط آن ها در این مدت کوتاه موجب شد که من
برای مدتی روحیه عادی نداشته باشم. بسیاری از مواقع، گروه فیلم برداری به
عنوان امدادگر عمل میکرد و امکاناتی که برای ساخت اردوگاه از هلال احمر
کمک گرفته بودیم را بین مردم تقسیم میکردیم. گاهی اوقات فیلم فراموش میشد
و گروه شروع به توزیع مواد غذایی بین مردم میکرد و خانم مهتاب کرامتی در
این زمینه پیشقدم بود.
بازیگران آفریقایی را به چه شکلی انتخاب کردید؟
با رفتن به اماکن مختلف شهر بازیگران را انتخاب کردیم. به عنوان مثال
بازیگر نقش «کارولین» را در یکی از رستورانهای سومالی و بازیگر نقش «آبی»
را در یکی از اردوگاههای کنیا انتخاب کردیم. بازیگر نقش «کارولین» اصلن به
زبان فارسی آشنایی نداشت و بدون درکی از مفاهیم آن را تکرار میکرد،
«مسعود میمی» که دستیار کارگردان بود برای فارسی صحبت کردن این بازیگر
بسیار تلاش کرد.
چه مقدار برای ساخت فیلم «فرزند چهارم» هزینه شده است؟
هزینه ساخت این فیلم حدود یک میلیارد و۶۰۰ میلیون تومان علاوه برکمکهای
سازمان هلال احمر که در کشور کنیا و سومالی در اختیار گروه قرار داده شد.
فکر میکنید “فرزند چهارم” این ظرفیت و امکان را دارد که از سوی ایران به اسکار معرفی شود؟
مجموعه سینمای ایران قابلیت معرفی فیلمهای بسیاری را به مجامع بین المللی
داشته است و امیدوارم این فیلم نیز دراین موقعیت قرار بگیرد.
اگر هزینه ساخت این فیلم برعهده خودتان بود، همچنان «فرزند چهارم» به این شکل ساخته می شد؟
این فیلم همانی است که در ذهن داشتم و هنگامی که این ذهنیت را به عینیت
تبدیل کردم تقریبا همان چیزی بود که میخواستم. من شاید فیلم ساز خوش شانسی
بودم که با انگیزه انسانی توانستم با اشخاصی که آن را به من پیشنهاد داده
بودند همراه شوم.
فکر میکنید شرایط کشور سومالی چه قدر برای مخاطب ایرانی مهم است؟
نمیتوان گفت یک انسان ایرانی از بشر امروزی جدا است. این ارتباط
زنجیرهوار قرن جدید همه را به هم وصل کرده است مثل این است که بگوییم چرا
شعر “بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند” را که یک شاعر
ایرانی سروده است به عنوان شعار برسردر سازمان ملل قرار دادهاند؟ آیا یک
ایرانی میتواند بگوید مردم سومالی به ما چه ارتباطی دارند؟ همه چیز در
جهان امروز به تک تک آدمها مرتبط میشوند.
با توجه به خشونتهایی که در فیلم وجود دارد، پیشبینی نمیکردید که با استقبال کم مخاطب مواجه شود؟
در کنار سینمای شاد که به روزمرگی میپردازد سینمایی هم وجود دارد که به
مباحث دیگری می پردازد. تجربه ثابت کرده است که سینمای تجاری هم نتوانسته
این نوع از سینما را کنار بزند و این سینما نیز قصد ندارد تا سینما را به
گونهای خاص تعریف کند. این دو نوع سینما به عنوان دو موجود همزاد اما
متفاوت از هم ادامه خواهند داشت و ما سعی کردهایم تمام خشونتی که در آنجا
اتفاق می افتد را به تصویر نکشیم اما به ناچارهنگامی که از مکانی صحبت
میکنیم، باید بخشهایی از آن را هم به تصویر بکشیم.
آیا در حین کار با تهدید گروه «الشباب» مواجه شدید؟
بله، پلیس مخفی کنیا به واسطه تحدید گروه «الشباب» ما را از اردوگاه اخراج
کرد و ما مجبوربه عقب نشینی ۲۰۰ کیلومتری از اردوگاه به صورت موقت شدیم و
تا امن شدن شرایط ، مدتی صبر کنیم تا دوباره به ساخت فیلم ادامه دهیم.
مراحل فیلم برداری در آفریقا چه مدت زمان برد؟
کل مراحل فیلم برداری درسومالی ۶۸ روز طول کشید که با توجه به توقفهایی
که در حین فیلم برداری به وجود آمد زمان کمی بود و راهی جز تمام کردن آن
نداشتیم.
اکران جهانی «فرزند چهارم» به چه صورت خواهد بود؟
بسیاری از نهادهای بین المللی برای اکران این فیلم به ما قول مساعدت
دادهاند و قرار است این فیلم در کشورهای آفریقایی اکران شود. در ایران نیز
این فیلم برا ی سفیران کشورهای آفریقایی و دیگر کشورها اکران میشود.
به گزارش ایسنا، «فرزند چهارم» روایت زن بازیگری است که به حرفهی عکاسی
روی آورده و برای عکاسی از بچههای سومالی قصد سفر به این کشور را دارد. در
این فیلم مهدی هاشمی، حامد بهداد و مهتاب کرامتی ایفاگر نقشهای اصلی آن
هستند.
منبع :لهور
مجله مهر: 122 میلیارد ریال قیمت پایه. این قیمت شاید برای یک خانه عادی، قیمت بالایی به نظر بیاید. اما خانه ای که چنین قیمتی برای آن درنظرگرفته شده است، خانه ای است که قیمت و قدمتش به درازای تاریخ مشروطیت ایران است.
خانه تاریخی پیرنیا که در لیست آگهی مزایده یک سازمان قرار دارد، فردا دوشنبه طی مزایده ای به قیمت پایه 122 میلیارد و چهارصد هزار ریال فروخته خواهد شد.این خانه اکنون در لیست آگهی فروش (مزایده) یک سازمان گنجانده شده است
خانه پیرنیا واقع در خیابان لاله زار نو در ابتدای کوچه پیرنیا قرار دارد. این عمارت ابتدا جزو عمارت اصلی خانه مشیرالدوله پیرنیا بوده که بعدها رها ، متروک و مخروبه شد. قسمتی از مجموعه خانه مشیرالدوله پیرنیا که در انتهای کوچه قرار دارد ، در یازدهم مرداد سال 1376 با شماره 1899 در فهرست (سیاهه) آثار ملی ایران به ثبت رسید ولی این عمارت تنها قسمتی از کل مجموعه خانه بوده است.
از آنجا که واحدهای مشرف به خیابان لاله زار در سالهای گذشته به عنوان انبار و واحد تجاری مورد بهره برداری قرار گرفته بود و با توجه به مزایده گذاشتن این ملک، احتمال تخریب کامل آن و احداث مجتمع تجاری به جای آن وجود دارد.
حسن پیرنیا، ملقب به مشیرالملک و بعد مشیرالدوله متولد تبریز و از سیاستمداران به نام بوده که چندین دوره نخستوزیر و نماینده مجلس ایران در دوران احمدشاه بود. نخستین قانون مدون حقوق بین المللی به زبان فارسی و فرمان مشروطیت در خانه مشیرالدوله پیرنیا نوشته شده است
آیا می دانستید چرا ایرانیان از دیرباز پشت سر مسافر آب بر زمین می ریزند؟
سردار پرافتخار ایران یعنی هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظیفه میکرد. هرمزان که یکی از فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی که هرمزان در نتیجه خیانت یک نفر با وضعی ناامید کننده روبرو شد، نخست در قلعهای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده تازیها آگاهی داد که هر گاه او را امان دهد، خود را تسلیم وی خواهد کرد. ابوموسی اشعری نیز موافقت کرد از کشتن او بگذرد و ویرا به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خلیفه درباره او تصمیم بگیرد. با این وجود، ابوموسی اشعری دستور داد، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را که در آن قلعه اسیر شده بودند، گردن بزنند. (البلاذری، فتوح البُلدان، به تصحیح دکتر صلاحالدیّن المُنَجَّذ (قاهره: 1956)، صفحه 468)
پس از اینکه تازیها هرمزان را وارد مدینه کردند، ... لباس رسمی هرمزان را که ردائی
از دیبای زربفت بود که تازیها تا آن زمان به چشم ندیده بودند، به او پوشاندند و
تاج جواهرنشان او را که «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و ویرا به مسجدی که عمر در
آن خفته بود، بردند تا عمر تکلیف هرمزان را تعیین سازد. عمر در گوشهای از مسجد
خفته و تازیانهای زیر سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهی به
اطراف انداخت و پرسش کرد: «پس امیرالمؤمنین کجاست؟» تازیهای نگهبان به عمر اشارهای
کردند و پاسخ دادند: «مگر نمیبینی، آن امیرالمؤمنین است.»
... سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست کمی با هرمزان گفتگو کرد و سپس فرمان داد،
او را بکشند.
هرمزان درخواست کرد، پیش از کشته شدن به او کمی آب آشامیدنی بدهند. عمر با درخواست
هرمزان موافقت کرد و هنگامی که ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشامیدن آب
درنگ کرد. عمر سبب این کار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بیم دارد، در هنگام
نوشیدن آب، او را بکشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، کشته نخواهد
شد. پس از اینکه هرمزان از عمر این قول را گرفت، کیاست به خرج داد و هوش و ذکاوت
ایرانی را به رخ بلاهت عرب کشید و در اقدامی زیرکانه و هوشمندانه آب در دستش را با
کاسه آن بر زمین انداخت وآن آب روی زمین ریخت. عمرهم که دید مغلوب هوش و
فراست و نکته سنجی و کیاست و سیاست ایرانیان شده به ناچار به قول خود وفا کرد و از
کشتن او درگذشت.
این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند.
مجله مهر: شهید «ایرج خرمجاه». این نام جوانی است که 27سال پیش در دی ماه 1365 در مرحله اول عملیات کربلای 5 به شهادت رسید اما با هویت «جعفر زمردیان» به خاک سپرده شد. جوانی که بعد از آزادی اسرای ایرانی در عراق، به جمع شهدای گمنام پیوست و تا پیش از انتشار تنها عکس به جا مانده از او، کسی نام و نشانش را نمی دانست.
در ماه رمضان امسال آزاده ای به نام جعفر زمردیان مهمان برنامه ماه عسل بود که به «شهید اشتباهی» معروف شد. او که در عملیات کربلای4 در سال 1365 توسط نیروهای عراقی اسیر شده بود، یک سال بعد با پیدا شدن پیکر شهید گمنامی که شباهت بسیار زیادی به زمردیان داشت در لیست شهدای این عملیات قرار گرفت اما سال ها بعد همراه با گروه آزادگان به کشور بازگشت تا هویت شهید به خاک سپرده شده به جای زمردیان در گلزار شهدای همدان تبدیل به معما شود.
در برنامه ماه عسل امسال با نمایش تنها عکس به جا مانده از شهیدی که به جای زمردیان به خاک سپرده شده بود، از بینندگان خواسته شد تا چهره او را شناسایی کنند و حالا بعد از یک ماه، خبرگزاری ایسنا از مشخص شدن هویت این شهید خبر داده است. بر اساس این خبر، شهید ایرج خرمجاه که از غواصان لشکر 10 سیدالشهدا بود در روز بیست و هفتم دیماه 1365 و در سن 14سالگی در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسیده است. این شهید در سال 1351 در روستای «سیبستان» منطقه سیفآباد استان البرز متولد شده و در حال حاضر خانواده او شناسایی شده اند.
قرار است مراسم گرامیداشت این شهید و تعویض سنگ مزار او روز پنجشنبه این هفته با حضور مادر شهید خرمجاه و مسئولان استان همدان انجام شود.
سلام به همه دوستان عزیزم.ازتون ممنونم که طی این چند روز به یاد من بودید و با کامنت و ایمیل و تلفن جویای احوال من شدید.منم اگر لیاقت داشته باشم نایب الزیاره همه شما دوستان بودم و برای همه شما دعا کردم و خواستم که آقا همه دوستدارانش را بطلبه. به امید روزی که همگی با هم بتونیم گروهی راهی سفر بشیم ...به خاطر تکراری بودن سفر و رد شدن از مسیر های تکراری از نوشتن سفرنامه خودداری میکنم...
یا علی
سلام بر دوستان عزیزم خیلی اتفاقی و بدون برنامه قبلی آقا امام رضا طلبید و فردا راهی مشهد میشوم . امیدوارم که لیاقت داشته باشم نایب الزیاره همه شما دوستان عزیز باشم؛ اگر طی این چند روز نتونستم به وبلاگهای شما بیام و کامنتها تونو جواب بدم عذر میخوام چون دسترسی به اینتر نت ندارم. همه شما را به خدای بزرگ میسپارم. التماس دعا.....
در پوستر خارجی فیلم فرزند چهارم که برای عید فطر اکران میشود و ساخته وحید موسائیان کارگردان خرم آبادی است شعر زیر که از سروده های استاد رئوف است به زبان انگلیسی و سواحیلی ترجمه و منتشر شده است
خانه های نخی
بلم هایی واژگونند
در طغیان رودخانه باد
و لحظه ها
کبوترانی بی سر
در دهان کف خون شغالی به تاراج
در اعلام ثانیه هایی سرخ
و نعره های باروتی
بر چخماغ زمین
پروانه جانم را
در کجای خاک پنهان کنم
که فاصله ام تا خاکستر
اجاق گسترده زمین است
برگرفته از وبلاگ آقای قاسمی