باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

سفر به عربستان/حج عمره

تیر ماه سال ۸۴ بود و من 26 ساله بودم  که دلم هوایه سرزمین وحی و خانه رسول اکرم (ص) را کرده بود این موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و ایشان که شرایط روحی من را برای درگذشت خواهرم میدانست  با رفتن من موافقت کرد و در همون ماه برای عمره مفرده ثبت نام کردم .آن زمان متقاضی عمره مفرده اینقدر زیاد نبود و اردیبهشت سال ۸۵ فورا نوبت اعزام من گردید...من که سر از پا نمی شناختم به کاروانی که نزدیک ترین اعزام را داشت مراجعه کردم نام آن کاروان هجرت بود و مدیریت آنرا آقای وحیدی انجام میداد... 

متاسفانه اونموقع زیاد به سفرنامه نویسی اهمیت نمیدادم و الان بعد از تقریبا ۷ سال خاطرات روز به روز آن سفر را به  یاد ندارم ... 

شب با بدرقه خانواده ام ؛ اقوام و چند تن از دوستان راهی تهران شدیم برای اعزام به فرودگاه مهر آباد و حدودا ۱۱ صبح تهران را به مقصد جده ترک نمودیم پرواز حدود سه ساعت به طول انجامید و ما حدود ساعت 2 در شهر جده بودیم بعد از گذر از پلیس سختگیر فرودگاه جده سوار اتوبوس شدیم و به سوی مدینه منوره به راه افتادیم فاصله جده تا مدینه با توقف حدود ۷ ساعت بود ...با ورود به مدینه انگار که به بهشت روی زمین پا گذاشته بودم شهر پیغمبر خانه حضرت زهرا (س)زیارت قبور ائمه بقیع و ام البنین مادر حضرت عباس...  

بعد از انتقال به هتل که رتاج المدینه نام داشت تقسیم اتاق شد و من با یه بنده خدا که نمیخوام اسمش را بیاورم هم اتاق شدم و فردای آنروز به خاطر مسائل و تضاد فرهنگی به مدیر کاروان آقای حقی پور پناه بردم و هم اتاق ایشان شدم... 

صبح روزی که به زیارت مسجد النبی و ائمه بقیع رفتیم را هیچوقت فراموش نمیکنم اشک شوق همراه با حسی زیبا همه زائران را گرفته بود اما پلیس سعودی اجازه خواندن روضه و مداحی را نمیداد.اونموقع من دوربین دیجیتال نداشتم و باید با 36 قطعه عکس سر می کردم؛ به خاطر همین عکس زیادی از اونجا ندارم البته ماموران امنیتی هم خیلی به گرفتن عکس حساس بودند... 

در این سفر برای من دونقطه عطف وجود داشت یکی آشنا شدن با دو دوست عزیز بنام آقایان عزیزی و یار احمدی و دوم وجود پیرزن خمیده ای که من را به یاد مادرم می انداخت و به همین علت تصمیم گرفتم که در انجام اعمال به ایشان کمک کنم(لطفا ذکر این خاطره را به حساب ریا نگذارید)... 

در مدینه هر روز به زیارت میرفتیم و شبها به بازار های خرید. نکته جالب در اینجا بود که ماشینها به صورت مجانی زائران را به فروشگاههای بزرگ میبردند و بر میگردانند و وقتی دلیل این کار را از یکی از انها که فارسی بلد بود پرسیدم توضیح داد که چند تا فروشگاه با هم برای یک جوان بیکار یک ماشین آخرین مدل میخرن و او موظف است که مردم را به فروشگاهها ببرند و در ازای آن حقوق بگیرند که مقداری از حقوق برای قسط ماشین کسر میشود و مابقی برای خودش میماند و بعد از چند سال خودش صاحب ان خودرو میشود...و این سیستم مدیریتی برای من بسیار جالب بود... 

یک روز از 7 روزی را که در مدینه بودیم به زیارت دوره و دیدن مساجد و اماکن مذهبی رفتیم که الان عناوین آن در ذهنم نیست...  

 

مسجد ذوالقبلتین

بعد از 7 روز به مسجد شجره رفتیم و در آنجا محرم شدیم و بعد از نماز مغرب با لباس احرام به سمت مکه به راه افتادیم و حدود 8 ساعتی در راه بودیم تا به هتل رسیدیم و فورا به اتاقها راهنمایی شده و مشغول استراحت شدیم و فردا بعد صرف صبحانه دسته جمعی برای اعمال شهر مکه راهی مسجد الحرام شدیم ... 

 

دیدن کعبه برای اولین بار حال و هوای خاص خودش را داره که امیدوارم نصیب شما دوستان عزیز بشه و طبق گفته روحانی کاروان آقای محمودی بادیدن کعبه 3 آرزو کردیم که تا امروز همه آنها برآورده شده اند و از آینده کسی با خبر نیست...هتل مکه در خیابان ابراهیم خلیل در زیر پلی به همین نام بود و کیفیت آن از هتل مدینه خیلی پایین تر بود و دلیل آنرا کوهستانی بودن شهر مکه و تراکم ساختمانها و کوچک بودن آنها عنوان شد... 

در مکه هم یک روز به زیارت دوره رفتیم و منا و عرفات و رمی جمرات را از نزدیک بازدید کردیم و غبطه به حال افرادی که به حج تمتع میروند خوردیم... 

 

بعد از 7 روز صبح ساعت 10 از مکه راهی جده شدیم و با اندکی تاخیر به تهران برگشتیم و از آنجا هم به سمت خرم آباد... 

به دلیل خطرهای جاده اجازه ندادم که برادرم یا دوستانم به تهران بیایند و حدود ساعت 4 صبح به خرم آباد رسیدیم که برادرم زحمت کشیده بود و به استقبال من آمده بود...و با ورود به خانه و در آغوش کشیدن پدر و مادرم خدا را شکر کردم که زیارتی سالم و بی خطر نصیب من نمود...و در آخر جا داره که اشاره کنم که من سنت شکنی کردم و  هیچ ولیمه و غذایی به کسی ندادم تا هم به زیارت رفته باشم و هم اسراف نکرده باشم که این موضوع با تشویق و سرزنش اطرافیانم روبرو شدم...  

 

ورودی مسجد الحرام 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
احمد حامدی شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:56

علی آقا سلام.ممنون از خاطره قشنگ سفر زیبا ومعنوی شما به مکه و مدینه. هر چند خیلی کوتاه و خلاصه نوشتی اما باز برام شیرین بود.معلومه که از دلتون نوشته بودین.ان شاءالله سفر هر سالتون باشه.واقعا این سفر شیرینه.لطفا به همه دوستانتان سفارش کنید که برای یکبار هم شده مشرف بشن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد