باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

با پول چه می توان خرید؟

 با پول میتوان خانه خرید ولی آشیانه نه .

رختخواب خرید ولی خواب نه  

ساعت خرید ولی وقت نه

میتوان کتاب خرید ولی دانش نه 

 مقام خرید ولی احترام نه

دارو خرید ولی سلامتی نه

خون خرید ولی زندگی نه

و بالاخره میتوان قلب خرید ولی عشق را هرگز!

چارلی چاپلین 

نظرات 32 + ارسال نظر
مارال شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 http://www.hrzs.blogfa.com

سلام داداش علی....

چه زیبا چاپلین این واقعیت و بیان کرد....اما کو کسی که اینا رو در ک کنه تو این زمونه فقط پول همه کاره شد....!

ممنون از آپ زیبات داداشم...!

سلام آبجی عزیزم.حق با شماست.ممنونم از لطفت مارال جان

نابخشوده شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 http://na-bakhshoode.blogfa.com

سلام علی جان

خوبه که حرفه ناگفته نداری
ممنون که بهم سر زدی.

سپاس داش رضا.همینطور شما

مارال شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 http://www.hrzs.blogfa.com

در گلزار جهان گلی که می سوزد و گلاب میشود،،،

نیک بختتر از آن گلی است که،،،

روی خارها روییده و روزی دو میماند و سپس پژمرده میشود و میخشکد....!

سپاس مارال جان بسیار زیبا

مارال شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 http://www.hrzs.blogfa.com

نه داداش ...من چند شبه سر نزدم ببینم چه خبره...!

شرمنده داداش گلم....

دشمنت شرمنده مارال جان.ممنونم از لطف و توضیحت آبجی عزیز

نابخشوده شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 http://na-bakhshoode.blogfa.com

چرا اینهمه سوال بیهوده؟(13)

کارتمو دادم به بلیط فروش مترو میگه شارژش کنم؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم از شارژ خورشیدی استفاده می کنم


بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه نیـــــو فولدر


دارم با تلفن حرف میزنم. بابام میگه دوستت بود؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ژاک شیراک بود در مورد مناقشات اخیر خاورمیانه نظرمو میخواست


تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم


پسر همسایمون تو پارک داشت بریک دنس می کرد یکی اومده بعد نیم ساعت تماشا میگه ایشون داره میرقصه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ شربت خاکشیر خورده می خواد ته نشین نشه


با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش میکنیم


صدای خروپفش کشتمون ! تکونش دادم از خواب پریده، میگه سر صدام اذیتت می‌کنه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ جنس صداتو دوست دارم می‌خواستم بت بگم سعی‌ کن تو اوج که میری رو تحریرات بیشتر کار کنی‌!


تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم طرف میگه 1 نفر؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ 2 نفر حساب کن خورزوخان هم هست


حالا از تاکسی پیدا شدم به راننده نیگا میکنم، میگه باقی پولتو میخوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام یه دل سیر نیگات کنم که میری دلتنگت نشم!

ممنون آقا رضا

نازنین شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:50 http://www.only4u-72.blogfa.com

سلام دوست عزیز
ممنونم از حضورتون...لطف دارین..
وبلاگ قشنگی دارین.
این حرفی که تو وبتون نوشتین خیلییی خوبه:
دکتر شریعتی:در روزگاری که آدمها به خاطر زمین خوردنت میخندند،برخیز تا بگریند...

موفق باشید.

سلام نازنین جان.ممنونم از محبتت.امیدوارم که همیشه شاد باشی و سلامت

مارال یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 http://www.hrzs.blogfa.com

دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد

تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف

تا بحدی است که آهسته دعا نتوان کرد....!

التماس دعا داداش گلم....!

محتاجیم به دعا آبجی عزیز.زیبا بود.سپاس

نابخشوده یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:48

مادرم می گفت عاشقی یک شب است
و پشیمانی هزار شب
اما هزار شب است پشیمانم
که چرا یک شب عاشقی نکرده ام

ایول داش رضا.سخنان دکتر شریعتی واقعا زیباست

نابخشوده دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 http://na-bakhshoode.blogfa.com

چرا اینهمه سوال بیهوده (14)


داریم راه میریم با دوستام پام پیچ خورده، خوردم زمین میگه کمک می‌خوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ شماها خودتونو نجات بدین من اینجا میمونم مقاومت می‌کنم


تو حیاط دانشگاه تو انگلیس دارم با دوستم فارسی حرف میزنم، یارو اومده میگه خانوم شما ایرانی هستین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ انگلیسی هستیم فارسی یاد گرفتیم بتونیم شماعی زاده گوش بدیم!


آهنگ اندی تو ماشین گذاشتیم دوستم میگه اندیه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ داریوشه، داره خودشه لوس میکنه یه کم تا دور همیم بخندیم


دختره "با کلی عشوه و ناز" میگه کلی پسر با تک تک نفس های من مردن !
پسره با اعتماد نفس میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواستی نمیرن ازون بوی بد دهنت


تو پارک رفتم دستشویی اومدم بیرون یکی جلومو گرفته! میگم پولیه؟
مبگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ من اینجا نشستم پشه ها نیان تو حین کار براتون مزاحمت ایجاد کنند


از خونه زنگ زدم فست فود غذا بیارن، طرف میگه بفرستم واستون؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ آپلود کن، لینکش رو بده، دانلود میکنم


میگن کریستف کلمب وقتی رسید به امریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یه سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟
سرخ پوسته گفت پـَـَـ نــه پـَـَــــ ژاپنه ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم


رفتم داروخونه، میگم باند دارین؟ میگه باند پانسمان؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ باند فرودگاه ! میخوام فرود بیام !


جلو توالت عمومی… آقاهه میگه ببخشید شما هم تو صف توالت وایسادین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ما سوسکیم اومدیم عید دیدنی


تو رستوران پیشخدمتو صدا کردم. میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده! میگه مرده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ هنوز زندست، داره شنا میکنه، صدات کردم بیایی نجاتش بدی!

سپاس داش رضا

گل مریم دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:22

مقام و جایگاه خرید ولی ارزش نه... نمی دونم چرا اینو نوشتم، شاید تو این موقعیتی که هستم به ذهنم رسید!

(مهم قلبیه که مال خودشون می کنن... بی خیال عشق)

سپاس دوست عزیز.اینم میتونه درست باشه ولی ابدی بعید میدونم.جمله ات خیلی زیبا بود.

مارال دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:45 http://www.hrzs.blogfa.com

سپهر هل اتی....!

سرشک دیده ها می بارد امشب،،،

محبت از شما می بارد امشب،،،

ولایت،مغفرت،برکت،عنایت،،،

زعرش کبریا می بارد امشب،،،

شب وصل مناجاتی دلان شد،،،

اجابت با دعا می بارد امشب،،،

کرامت می نوازد سائلان را،،،

سپهر هل اتی می بارد امشب،،،

به شوق مجتبی در خلوت خود،،،

ببین چشم خدا می بارد امشب،،،

گشا چشم و صفای یاسمین بین،،،

خدا را مست ذکر یا حســـــــــن بین.....!


با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات ،،،ولادت کریم اهل بیت امام حسن

مجتبی را به شما داداش گلم مبارک ....التماس دعا...!




سلام مارال عزیز.تولد کریم اهل البیت را منم به شما تبریک میگم.طاعات و عبادات قبول باشه آبجی گلم

دیروز دختر بابا...امروز خانوم خونه سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:17 http://lovely6566.blogfa.com

بسیار زیبا بود
کاش اینها رو آویزه گوشمون کنیم

سپاس از نظرتون

نابخشوده سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 http://na-bakhshoode.blogfa.com

خدایا، تو را می خوانیم



وقتی قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود
وقتی نمیتوانیم‌ اشک‌هایمان‌ را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌
و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشکند
وقتی احساس‌ میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته‌ میکشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد
وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود
و تحملمان‌ هیچ ...



آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ که‌ تو
فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...



آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم
آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ میکشیم
تو را گریه‌ میکنیم
و تو را نفس‌ میکشیم



وقتی تو جواب‌ میدهی،
دانه‌دانه‌ اشک‌هایمان‌ را پاک‌ میکنی
و یکی یکی غصه‌ها را از دلمان‌ برمیداری
گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز میکنی
و دل‌ شکسته‌مان‌ را بند میزنی
سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی؛
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند



خواب‌هایمان‌ را تعبیر میکنی
و دعاهایمان‌ را مستجاب‌
آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی؛
قهرها را آشتی میدهی
و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین‌ میکنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشود
و سیاهی‌ها سفید سفید ...





خداوندا !
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم

زیبا و دلنشین بود داش رضا

مهسا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 http://deleasemooni.blogsky.com


منم آپم بیا نظراتم بگو

چشم حتما

نابخشوده چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:06 http://na-bakhshoode.blogfa.com

چرا اینهمه سوال بیهوده (15 )


به دوستم میگم من عاشق این ماشین شاسی بلندام. میگه منظورت پرادو و رونیزو ایناست؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ منظورم کامیونو تراکتورو ایناست!


ماشینه تا شیشه جمع شده. یه نفر اون بغل افتاده پارچه سفید روش کشیدن. یارو داره رد میشه ... میگه مرده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ تصادف خستش کرده خوابیده


ایستک خوردیم شیشه هاش رو کابینت گذاشته. دوستم شب اومده می گه ایستک خوردید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه خالی خریدیم ژست بگیریم که ایستک خوردیم !


هفته پیش مریض شدم، رفتم آمپول بزنم. آمپولارو دادم به پرستاره. میگه آمپول بزنم؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ توش آب پر کن تفنگ بازی کنیم!


روی نیمکت توی پارک، روزنامه دستمه... اومده میگه... روزنامه میخونی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتم


دندونم بد جوری درد میکرد. دستمو گذاشته بودم رو صورتم ... دوستم دید منو پرسید دندونت درد میکنه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم اذان میگم گذاشتمش رو میوت، همسایه ها اذیت نشن!


دراز کشیده بودم لب استخر. دوستم میگه آفتاب می گیری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ با خورشید مسابقه گذاشتیم، هر کی دیرتر بخنده برندس !


دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم. اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه عشقم داری کباب درست میکنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم فوتبال دستی بازی میکنم


جلو عابر بانک تو صف وایسادم یارو می گه ببخشید شمام پول میخاین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خونه کامپیوتر نداریم میام اینجا وبلاگم رو چک کنم


مگس نشسته رو برنج به خواهرم میگم: مگــــــــس ... ! میگه بکشمش؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ زشته برنج خالی بخوره یکم خورشت بریز واسش

سپاس

نابخشوده پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 http://na-bakhshoode.blogfa.com

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت

علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
عشق اسطرلاب اسرار خداست

من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام

دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
می تپــد دل در شمیــــم یاسها

زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد


مولانا

خیلی زیبا بود آفرین

مسعود پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:55

معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاء‌اش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند.


پسر با صدایی لرزان گفت: ننوشتیم آقا..!
پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، او در گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دست‌های قرمز و باد کرده‌اش را به هم می‌مالید، زیر لب می‌گفت: آری! ثروت بهتر است چون می‌توانستم دفتری بخرم و بنویسم.

سلام داش مسعود.احسنت.زیبا بود.

مارال جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:02 http://www.hrzs.blogfa.com

خداحافظ ای کوفه ای شهر غم،،
که در کام جان ریختی زهر غم،،

خداحافظ ای کوچه های خموش،،
نیاید دیگر نان و خرما به دوش،،

خدا حافظ ای بیوفا دوستان،،
خدا حافظ ای آتش و ریسمان،،

بیا ای فروغ سعادت بیا،،
نجات علی ای شهادت بیا،،

بیا حق ز حق ناسپاسان بگیر،،
علی از علی ناشناسان بگیر،،

نرفت آب خوش از گلویم فرو،،
که من داشتم استخوان در گلو،،

همین نکته در ذهن تاریخ بس،،
که مظلومتر از علی نیست کس،،


بگو راه مشکل کجا بسته شد،،
بگو دستِ دستِ خدابسته شد،،

کشانی با دست بسته مرا،،
لبی وانشد تا بپرسد چرا،،

تو آوردی ای شهر جان بر لبم،،
مدارا کن ای کوفه با زینبم،،

پیشاپیش شهادت مولی الموحدین حضرت علی (ع) بر شما داداش گلم و خانواده محترم تسلیت باد.....تو این شبهای سرنوشت ساز مرا از دعای خیرت فرامش نکن...!

محتاجیم به دعا آبجی.ممنون از لطفتون

نابخشوده جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:55

خدای مهربان

گفتم: خسته ام
گفتی: لا تقنطوامن رحمه الله(زمر 51)
از رحمت خدا ناامید نشوید.
گفتم هیچکس نمیدونه تو دلم چی میگذره.
گفتی:ان الله بین المرء و قلبه...(انفال 26 )
خدا حائل است میان انسان و قلبش
گفتم: هیچکسی را ندارم
گفتی:نحن اقرب الیه من حبل الورید (ق.16)
ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم.
گفتم: ولی انگار اصلا" منو فراموش کردی
گفتی: فاذکرونی ، اذکر کم....(بقره 152)
منو یاد کنید تا یاد شما باشم.
التماس دعا

بسیار زیبا احسنت

نابخشوده شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:05

چرا اینهمه سوال بیهوده(16)


به دوستم میگم دیشب تو کرمان یه پسره بنزین ریخته سرش خودشو تو خیابون آتیش زده. میگه سوخت؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه جون گرفت رفت مرحله بعد !


دارم فیلم میبینم. زنه توش بیکینی پوشیده. مامانم اومده میگه کانال خارجیه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ کانال ایرانیه اما این یه فیلم رو قبل از سانسور دارن پخش می کنن تا حواس بیننده ها رو تست کنند!


رفتم مرغ سوخاری بخرم یارو میگه همین‌جوری میبری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه شورت پاش کن جلو مهمونا خجالت نکشه


رفتم دفتر هواپیمایی میگم عجله دارم میشه پرواز امروز شیراز رو واسم چک کنید؟ میگه اگه جا داد بگیرم؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ نگیر بذار پر شه من فردام میام چک میکنم با هم بخندیم


رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر. میگه شمام دستشویی داری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟!


به دوستم میگم وی پی ان داری؟ میگه واسه رد شدن از فیلترینگ میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه رد شدن از تنگه ابو غُریب میخوام. هم سنگرام منتظرن!!!



با دوستم رفته بودیم استخر غریق نجات اومده میگه میخوایین شنا کنین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم تو آب حل بشیم به عنوان املاح معدنی مردم استفاده کنن


سوسکه را کشتم جنازشو ورداشتم ببرم بندازم بیرون. مامانم بین راه نگاه میکنه میگه کشتیش؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو دستشویی خوابش برده بود دارم میبرمش تو رختخوابش بخو ابه


رفتم واسه ثبت نام رانندگی زَنه میگه واسه آموزش اومدین ؟؟!!
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ پول میدم که منو سوار ماشینتون کُنین بشینم رو پای راننده غان غان کُنم


سر کلاس آیین نامه رانندگی پلیسه یه تابلو را از من پرسیده. میگم عبور دوچرخه ممنوع. میگه این دوچرخه است؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَـــ تانکه. میگه پـَـَـ نــه پـَـَـــ و مرض! هنوز فرق دوچرخه با موتورگازی را نمیدونی؟



ایول داش رضا

نابخشوده یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:20 http://na-bakhshoode.blogfa.com

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته

سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید
رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید

دیگر نوای تکبیر از کوفه بر نیامد
نان آور یتیمان دیگر ز در نیامد

غمخوار دردمندان امشب شهید گردید
امشب جهان ز فیض حق ناامید گردید

تنها نه خون به محراب از فرق مرتضی ریخت
امشب شرنگ بیداد در کام مجتبی ریخت

امشب به کوفه بذر کفر و ضلال کِشتند
مرغان کربلا را امشب به خون کشیدند

تیغ نفاق امشب بر فرق وحدت آمد
امشب به نام سجاد خط اسارت آمد

امشب به محو خادم، خائن دلیر گردید
آری برادر امشب زینب اسیر گردید

باب عدالت امشب مسدود شد بر انسان
امشب بنای وحدت در کوفه گشت ویران

امشب جهان ز فیض حق ناامید گردید
امشب بنام قرآن، قرآن شهید گردید

سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

شعر از : حمید سبزواری

سپاس رضا جان

مارال یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:12 http://www.hrzs.blogfa.com

الهی !

با خاطری خسته، دل به تو بسته،،
دست از غیر تو شسته ،،
و در انتظار رحمتت نشسته ام،،

بدهی، کریمی،،
ندهی، حکیمی،،
بخوانی ،شاکرم،،
برانی، صابرم،،

الهی !

احوالم چنانست،که میدانی،،
و اعمالم چنین است که میبینی،،
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز،،

الهی !

مشت خاکی را چه شاید،،
و از او چه برآید و با او چه باید؟؟

دستم بگیر یا ارحم الراحمین.....!


التماس دعای فراوان در لیالی قدر.....!

محتاجیم به دعا مارال عزیز

نابخشوده دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 http://na-bakhshoode.blogfa.com

این کوچه ها مهتاب بارانند، با تو
آرامش ماقبل طوفانند، با تو

از "حمد" تا "والناس" را مرغان شبخوان
در چارده تحریر می خوانند، با تو

"انا الیه راجعون" می ریزد از شب
آیات رحمان رو به پایانند، با تو

این قوم خواب آلود، غیر از نارفیقی
رفتار و کرداری نمی دانند، با تو

شرح غدیر و شام هجرت یادشان رفت
هرچه محمد(ص) نهی کرد، آنند با تو

در چلچراغ شام نه، در شمع کوفه
عدل و مروت با تو تابانند، با تو

حالا که داری می روی مسجد، ملائک
"فزت و رب الکعبه" می خوانند، با تو

سپاس داش رضا

مهسا دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:50 http://deleasemooni.blogsky.com

سلام دوست خوبم آپم بیا نظراتم بگو

چشم حتما

نابخشوده سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:53


خداوندا
زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن
که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من
از دست داده است...

احسنت واقعا زیبا بود.

نابخشوده چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:59

چرا اینهمه سوال بیهوده(17)

به رفیقم میگم گوشیمو جا گذاشتم خونه گوشیتو چند لحظه بده، میگه میخوای زنگ بزنی؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام ببینم کلیپ خانوادگی جدید چی داری تو گوشیت !



بعد مشخص شدن 3 تا از نمره ها و قطعی شدن مشروطی با رفیقمون رفتیم پارک یه بادی به کلمون بخوره، دختره اومده نشسته جلومون هِی چشمُ و ابرو میاد. رفیقم میگه داره آمار میده؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دلقک بازی در میاره مارو از این وَضع خارج کنه!


شب ساعت 11 اومدم خونه بابام آیفونو برداشته میگه میای بالا؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ آشغالا رو که میاری پایین ماهیانه منم بیار !!!


تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم ! طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟
میگیم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !


یه گوسفند خریده بودیم بسته بودیمش به درخت که قربونیش کنیم دختر خالم اومده میگه آخــــــی میخوان این طفلی رو بکشن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ کار بد کرده بستیمش به درخت درس عبرتی باشه واسه بقیه ی گوسفندا




یه روز با جعبه خیلی بزرک رفتم اداره پُست، کًذاشتم رو ترازو جعبه رو کارمنده اومده میکًه می خوای پُست کنُی؟!
کًفتم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم وزنش کنم ببینم اکًر اضافه وزن داره شبها بهش شام ندم


تو خیابون کفتر رو سر دوستم طرح زد! بعد دست میکشه سرش میگه ااااااااه کفتر بود ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ پری دریایی بود بوس فرستاد!


عروسی خواهرم ماموره اومده دم خونمون میگه عروسیه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ختنه سرون بابامه جشن گرفتیم


به یارو میگم قالپاق ریو دارین؟ می پرسه ماشینت ریو هست ؟!؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ لامبورگینیِه قالپاق ریو میندازم یه وقت ریا نشه!!!


به دوستم میگم : وقتشه که دیگه برات آستین بالا بزنیم، میگه یعنی زن بگیرین ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ وضو بگیریم نماز جماعت بخونیم



ایول داش رضا

پریچهر چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:55 http://www.parisan90.blogfa.com

این روزا میبنیم که عشق رو هم با پول میخرنن ..روزگار عجیبییه...

عشقی خوبه که دوام داشته باشه پریچهر جان

نابخشوده پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:53


حاصل عمر گابریل گارسیا مارکر در 15 جمله.

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می‌ دانند ، و گاهی اوقات پدران هم .

در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده‌ ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود .

در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می‌ کند .

در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن .

در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود می‌ سازد .

در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می‌ دهیم ، دوست داشته باشیم .

در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی ، چیزهایی است که برای انسان اتفاق می‌ افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می‌ دهند .

در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است .

در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب .

در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می‌ توان ایثار کرد ، اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید .

در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز که میل دارد ، بخورد .

در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارت‌ های خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت‌ های بد است .

در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می‌ کند نارس است ، به رشد وکمال خود ادامه می‌ دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می‌ شود .

در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است .

در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست

زیبا بود داش رضا

مهسا جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:26 http://deleasemooni.blogsky.com

سلام دوست خوبم آپم بیا نظراتم بگو

چشم حتما میام

ندا (حرف دل) جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:37 http://nedayeghalbeman.blogfa.com/

درود بر علی عزیز
اسم وبلاگتو همونطور که خواستی تو پیوندهام تغییر دادم
مطلبت هم بسیار زیبا بود. تبریک میگم بابت انتخاب زیبات
با شعر جدیدی به روزم منتظرتم

سلام ندا جان.ممنونم از لطفت.چشم حتما خدمت میرسم

نابخشوده شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:11

چرا اینهمه سوال بیهوده(18)

با رفیقم رفتیم پیک نیک ... بهش چاقو دادم در کنسروو باز کنه. میگه: با چاقو بازش کنم؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ راست کلیک کن روش اوپن ویت بزن با مدیا پلیر بازش کن


ماشینو تو روزنامه تبلیغ کردم. میگه میخوای بفروشیش؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ معدلش بیست شده ازش قدردانی کردم


سوار ماشین بودیم یه موتور با سرعت دویست تا از کنارمون عبور کرده، رفیقم داشت با موبایلش ور میرفت ندیدش، میگه:موتور بود؟
گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ میگ میگ بود؟!


رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان. مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ خیال کردی اومدم 2 تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم؟!





لامپ اتاقم سوخته، بابام اومده میگه میخوای عوضش کنی؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام بهش پماد سوختگی بمالم خوب شه


رفتیم جلو دانشکده رو چمن نشستیم یکم درس بخونیم قبل امتحان. باغبون دانشگاه اومده میگه میخوام فواره ها رو باز کنم، پا میشید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میشینیم قبل جلسه یه دوش آب سرد بگیریم، حال بیایم


تو مترو همه رو سر هم سوار شدن خانومِ اومده میگه اون وسط جا نیست؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ جا هست ما مثِ مارمولک چسبیدیم به شیشه یِ در!!


رفتیم تو اتوبان. ترافیک زیادی بود. دوستم میگه احسان، ترافیکه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه اینکه احساسه غریبی بهمون دست نده، ماشینا چسبیدن به ما


پام رفته تو چاله وسط خیابون با مغز پهن شدم رو زمین اومدن دورمو گرفتن میگن خوردی زمین؟!
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ! دارم سجده شکر به جا میارم


میرم نونوایی میگم حاجی بش دانا بربری خاشخاشلری ور. میگه سن ترک سن؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ لرم آپگرید شدم

جالب بود آقا رضا

نابخشوده یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:01

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟"
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو بلند گفتی:"زهرمار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود

در پارک، به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است‬

بسیار زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد