ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام به همه دوستان خوبم
هیچوقت فکرش را نمی کردم که در دنیای مجازی هم انسان از دوستانش گله مند شود ابتدا می خواستم پیشنهاد نوشتن این موضوع را به دوستم آقای قاسمی بدهم ولی ترجیج دادم حرف دلم را از زبان خودم بنویسم .
پست امروز من نه copy paste نه از منبع دیگری است که بخوام از آن نام ببرم و آن صرفا خطاب به دودسته از دوستان است:اول دوستانی که در قسمت نظرات وبلاگهای دیگر نامشان می درخشد ولی با وجود سر زدن مکرر کم لطف هستند و دریغ از یک نظر کوتاه...
و دسته دوم دوستانی که بدون خواندن مطلب صرفا هر وقت up میکنند برای معرفی پست جدید خود به حالت تبلیغ قسمت نظرات را پر می کنند و به نظرم این عمل در قانون نانوشته وبلاگ نویسی جایی ندارد.
به امید روزی که همگی به مطالب همدیگر احترام بگذاریم و با نظرات انتقادات و پیشنهادات خود راه پیشرفت یگدیگر را فراهم سازیم
شاد باشید و سلامت
سلام علی جان
عیدتون مبارک
بابا این که دیگه واقعا" ستم بزرگیه
عاشقی!!!!! اونم نرسیده
حکایتی از مولانا
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم میکرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است !پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...
نتیجه گیری مولانا از بیان این حکایت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه
سلام علی جان
زیاد خودتو برای این موضوعات ناراحت نکن
برای همه ما اتفاق افتاده
سلام رفیق شفیق
کاملا با نظرتان موافقم و گله ایی بجایی است و امیدوارم اگر تاکنون این قانونهای نانوشته را رعایت نکرده ام از این به بعد رعایت کنم
سلام امیر جان شما همیشه محبت داشته ای و لطفتون همیشه نصیب من شده است
سلام
ممنون از حضورتون .
بله حق باشماست گاهی در حق هم کوتاهی میکنیم .
سلام سپاس از نظرتون
سلام علی آقا خوبید؟
واقعا که این گله مندی بجاست
ولی بخدا یه دسته سومی هم هستن که بخاطر کمبود وقت نمیتونن نظر بذارن
سلام دوست خوبم حق با شماست آدم وقتی ناراحت میشه که میبینه واسه دیگران وقت هست و برای دوستان خود وقت ندارند.سپاس از نظرتون
سلام علی آقا .
مهم نیست کسی کامنت بگذار یا نه . مهم اینست که مطالب ما مخاطب خودش را داشته باشد . اگر دوستان به صرف کامنت گذاری می آیند ؛ نیایند بهتر است . ما باید سعی کنیم مطالبمان بشکلی باشد که به درد کسی بخورد. اگر عکس منتشر می کنیم ، عکسمان تاثیر گذار باشد ... اگر شعر منتشر می کنیم ، شعرمان حرف جدیدی در خود داشته باشد ... در کنار اینها شخصا" مطلب نوشتن هم بد نیست ... هر چه باشد مهم نیست ؛ فقط مال خودمان باشد ... گزارش تهیه کنیم ... از آثار گذشتگان معرفی کنیم و .... یادتان می آید پیشنهاد جمع آوری 10 مطلب هفته را به شما دادم ! ... کاری که جواب می دهد ... خیلی دوستان فرصت دیدن همه وب ها را ندارند... وقتی وبلاگ داریم ؛ یعنی مدیر یک نشریه هستیم ... پس هدف یک نشریه در وهله اول جذب مخاطب است . مخاطب هم از طریق مطلب ارزشمند جذب می شود . رضاجایدری یک نصیحت به امیر کرد. این نصیحت بیشتر به کار من آمد . گفت : اگه یک مطلبت را یکنفر چند بار بخواند خیلی بهتر از اینست که چند نفر یک مطلب شما را بخوانند.. (علی آقا وب شما چون بلاگ اسکای است و در فهرست بلاگفا نمی آید ... خیلی ها متوجه وب شما نمی شوند... این هم دلیلی است .) دوست من میدانی که چقدر به شما علاقه دارم پس هر جا از حرفهایم ناراحت شدی بگذار بحساب رفاقتمان .
در تایید کردن مطلب مختاری . بدرود
سلام آقای قاسمی عزیز حرفهای شما کاملا صحیح است منم احتمال زیاد تویه وبلاگم نتونستم مطالب مفید بگذارم که فقط دلیلش را شما میدونید در ضمن همونطور که به خانم نازنین گفتم وقتی آدم ناراحت میشه که میبینه واسه دیگران وقت هست و برای دوستان خود وقت ندارند.من شما را دوست دارم و هیچوقت از حرفهای برادر بزرگترم ناراحت نمیشوم هر چند عبارت در تایید کردن مطلب مختاری منو شوکه کرد چون آزادی بیان را دوست دارم و به اون اعتقاد دارم چه پیشنهاد باشه چه انتقاد با سپاس از نظرتون
ادامه کامنت . . .
--------
اما در باره کامنت گذاری . کامنت گذاری مثل دید و بازدیده . باور کن که اگه دوستی به وبلاگ نیاید ؛ نگران میشم . میگم نکنه مشکلی داره .... به بعضی دوستان هم تلفنی عادت کردم .
شاید باور نکنی من روزی نیم ساعت با استاد رئوف صحبت می کنم ... دوستان دیگه مثل خودت هم هفته ای یکبار . اگه از این جهت به مطلب شما بپردازم کاملا" حق با شماست . من خودم را عضو خانواده ای می دانم که نبودشان برایم نگران کننده است . خلاصه داداش شما هم زیاد یه دل نگیر . قربانت
شرمنده کامنت در دو مرحله اومد ممنونم از نظر پر بارت داداش امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشی
سلام برادر خوبم
او که می رود
نمی فهمد
اما آنکه بدرقه میکند
خوب می داند
کاسه ی آب معجزه نمی کند
سپاس از نظرتون
سلام آقا علی
همه این روزا مشکلات خاص خودشون رو دارن
مطمئنا همه دوست دارن به هم سربزنن ولی من یکی فقط وقت میکنم بیام یه مطلب کوچیک بزارم که خواهرم در جریان باشه این مدت زیاد وقت نکردم برم وب دوستان
ایشالا سرم که خلوتتر شد حتما بهتون سر میزنم
با کمی تاخیر و شرمندگی عیدتونم مبارک
عید شما هم مبارک شما همیشه لطف داشتید ممنونم از نظرتون
سلام داش علی
عید شما هم مبارک
به نکته مهمی اشاراه کردهای
من هم با این مشکل روبه رو هستم
برخی دوستان فقط سعی دارند آدم را به زور وادار به نظر دادن کنند
من اما سعی کیکنم طوری بنویسم که دوستان اگر مایل بودند خودشان نظر بدهند
آدم اینطوری در معذوریت اخلاقی قرار نمیگیرد
مثلا طرف شاعری سطح بالاست. من نمیدانم در مورد شعر ایشان چه نظری بدهم وقتی که سواد و اطلاعاتم در آن حد نیست. آیا با ذکر این نکته که به به عجب شعری سرودهاید، نظر دادهام؟!
سلام داش رضا منم با نظرتون موافقم هر چند اینجا همه چیز پیش پا افتاده است...سپاس از نظرتون
سلام
چه بد واقعا!
دوستان کم لطف نباشن لطفا
درود
سلام ممنونم از نظرتون...
سلام دوست عزیز
از حضور سبزتان در کلبه کوچکم سپاسگذارم
سربلند و پایدار باشید
سلام جناب کاظمیان
مشکل فرهنگ استفاده از وبلاگ نویسی است ، ببخشید من هم از آن دسته نویسنده ها هستم که بیشتر مطالبم کپی برداری است ، اما چند روزی است با پیشنهاد آقای قاسمی شروع به نوشتن کردم
ممنون از لطفتان
با تشکر
سلام آقای موسوی منم چنین حالتی دارم و در حال ترک اونم ممنونم که تشریف اوردید و نظر دادید شاد باشید و سلامت
دیشب در خدمت دوستان در ورزشگاه بودم . چیزی که بیشتر از هر چیزی واضح بود ، همدلی لرزبانان بخصوص خرم آبادی و درودی های عزیز بود
سلام دوست عزیز
این وحدت و برادری باید همیشه حفظ بشه
یا علی