باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

به سلامتیه شیر که همیشه سلطانه

طبق گفته عکاس این عکس ها این شیرماده پس از شکار آهو و شروع به خوردن آن متوجه می شود که شکارش باردار بوده است. بلافاصله از خوردن شکار دست بر میدارد و سعی می کند بچه را به شکم مادر برگرداند. پس از نا امید شدن از تلاش و اطمینان از مرگ بچه آهو، آن را آرام با دهانش بر میدارد و در کنار جسد مادرش می خواباند

  

 

 

 

 

 

طبق گفته عکاس او مدتی کنار آهو و بچه اش می نشیند و نظاره گر آنها می شود و سپس کمی آنطرف تر دراز کشیده و استراحت می کند عکاس در ادامه می گوید که حدود سه ساعت از خوابیدن شیر گذشت و ساکت بودن و بی حرکتی آن او را به شک انداخته بود تا اینکه دل را به دریا زد و به سمت شیر رفت. با رسیدن به شیر متوجه میشود که او مدتهاست در اثر فشار روحی سکته کرده و مرده است!!!

نظرات 11 + ارسال نظر
جوانه چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:28 http://www.javanejaberi.blogfa.com/

..

الهی...

وای چقدر دردناک!
بیچاره آهو! بیچاره بچه آهو!
و
بیچاره تر شیر!!

و چقدر گاهی بعضی از ما انسان ها که ادعا هم داریم سنگدل می شویم و با دیدن صحنه های هزار برابر بدتر از اینم ککمون هم نمی گزه..

انسانم آرزوست...

این پست تلنگر زننده بود. شاید البته... نمیدونم!!
سپاس...

سلام دوست عزیز.منم حرف شما را قبول دارم بالاخره ما اشرف مخلوقاتیم!!!!!!!ولی در بعضی جاها احساس هیچ....شاد باشی و سلامت

نرگس چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:08 http://dozluodaniz.tk

شهید شادمانی ها مشو، غم را مواظب باش
اگر بر عمر حسرت می بری، دم را مواظب باش...
پدرها و پسرها را تب تقدیر خواهد کشت
دم جان کندن سهراب، رستم را مواظب باش
نمازی آتشی خواندی، بهشتی دوزخی دیدی
بهشت نقد گم کردی، جهنّم را مواظب باش
کلامی تازه پیدا کن، بهشت گم شده این است
سحر را تازه کن، باران نم نم را مواظب باش
اگر باران شدی لب های عطشان را رعایت کن
اگر توفان شدی گل های مریم را مواظب باش علیرضا قزوه

سلام آقای کاظمیان محترم
چه تصویر قشنگو دردناکی
گاهی وقتها درنده ترین حیوانات هم درس بزرگی به انسانها می دهند
خیلی جالب بود
ممنون از انتخابای خوبتون

سلام نرگس خانوم ممنونم از لطفتون شاد باشید و سلامت

فاطمه چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:25 http://deleman91.blogsky.com

سلام علی آقا
گاهی باید مهربونی رو از حیوانات یاد بگیریم با اینکه به میگن انسان اشرف مخلوقات

سلام فاطمه خانوم دقیقا حق با شماست و لی افسوس...

سمیه روزبهانی چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 15:17 http://somaye1983.blogfa.com/

یاالله

سلام. از دیدن عکس واقعا متأثر شدم.

یا الله یارت آبجی بفرما تو دم در بده...منم از دیدنشون واقعا ناراحت شدم شاد باشی و سلامت

قاسمی چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 17:24 http://abdy2007.blogfa.com/

یااله
سلام
این مطلب را چند روز پیش در بین کامنتهای خانم سپهوند دیدم . شما هم بخونید بد نیست .
--------------------------------
شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....

بین صحبت، شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:

"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"

گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"

شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"

به سلامتی هر چی شیره

سلام داداش ممنونم از لطفت و از حکایت قشنگت دست درد نکنه...شاد باشی و سلامت

فاطمه پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 http://www.banoyedey22.blogfa.com

سلام علی اقا
در عین حال که جالب بود خیلی هم متاثر شدم
تندرست و شاد باشید.
*************

ساقی بده پیمانه ای ،زان می که بی خویشم کند

برحسن شورانگیز تو ،عا شق تراز پیشم کند

زان می که در شبهای غم ،بارد فروغ صبحدم

غافل کند از بیش و کم ،فارغ ز تشویشم کند

نور سحر گاهی دهد ، فیضی که می خواهی دهد

بامسکنت، شاهی دهد،سلطان درویشم کند

سوزد مرا،سازد مرا ،در آتش اندازد مرا

وز من رها سازد مرا ،بیگانه از خویشم کند

بستاند آن سرو سهی ،سودای هستی از «رهی»

یغما کند اندیشه را ،دور از بد اندیشم کند

رهی معیری

سلام فاطمه خانوم ممنونم از لطفت و شعر زیبایت شاد باشی و سلامت

تاج مهر پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:28 http://hooda56.blogfa.com

به سلامتی شما که عزیز و مهربان و نکته‌سنج هستید...
پیروز و مانا باشید

سلام و سپاس از لطف شما اقای تاجمهر عزیز شاد باشی و سلامت

عابدین بهاروند پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 http://abaharvand.blogfa.com

سلام جناب کاظمیان داستان مصور قشنگی بود شیر حق داشته از غصه بمیرد. داستان قاسمی هم قشنگ بود شیران در بند را دعا کنیم.

سلام آقای بهاروند ممنونم از لطفتون شاد باشید و سلامت

عابدین بهاروند پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:31

به روزم داداش

چشم حتما خدمت میرسم

ایدا قاسمی پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 13:28

سلام عمو
واقعا باید مهربانی از حیوانات یاد گرفت

سلام عزیزم حتما همینطوره که شما میگی عزیزم...شاد باشی و سلامت

سپیده پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 19:41 http://saeideh1358.blogfa.com

سلام خیلی جالب بود ولی از صمیم قلبم ناراحت شدم .
بازم معرفت شیر رو که از خجالت مرد
بعضی انسان نماها چنان لطمه هایی به هم نوعان خودشون وارد میکنند که اون بنده خداها تا آخر عمر قد راست نمیکنند . به کار خودشون هم افتخار میکنند . باید معرفت رو گاهی از حیوانها آموخت .

سلام دوست عزیز...منم با شما موافقم ولی چه میشه کرد...شاد و سلامت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد