باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

سفر۲

سلام به همه دوستان عزیز اگه قسمت باشه  و شرایط جوی اجازه بده چند روزی می خواهم به استان کردستان سفر کنم اگه طی این مدت کوتاه کامنتهای شما تایید نشد یا به شما سر نزدم من را ببخشید... 

ارادتمند همه شما عزیزان

کوچکترین عضو خانواده مجازی

نام وبلاگ : زندگی من

آدرس وبلاگ : http://ahj92.blogfa.com/


 

عکس در ۸ ساعت بعد از دنیا آمدن 

مدیر وبلاگ : امیرحسین جایدری

تاریخ تولد : ۱۱  اردیبهشت 92

 

چهارشنبه 12 اردیبهشت 92 و در سال‌روز ولادت حضرت فاطمه(س) خداوند متعال مهرش را به رخ کشید و دوست عزیزم رضا جایدری را صاحب فرزند پسری کرد  . فرزندی که قدم خیرش را در اولین روز حیاتش نشان داد و در همان روز پدرش بعنوان معلم نمونه خرم آباد انتخاب شد. آقای جایدری همزمان با ولادت فرزندش  و در اقدامی جالب ؛ وبلاگی بنام " زندگی من  " برای پسرش ایجاد کرد . اقدامی که نتیجه اش  را سالها بعد خواهیم دید . تولد امیرحسین عزیز را به آقا رضا  و همسرش تبریک می گویم و ورودش را به خانواده مجازی ما تبریک می گویم .  آرزوی سلامت ، سعادت و موفقیت برای این عزیز را دارم. 

 

منبع:عبدالرضا قاسمی

روز مادر مبارک

بی شک بهترین و با ارزشمندترین دوست هر انسان در زندگی مادرش است.مادری که از آغاز زندگی بچه اش از تن و جان خود مایه می گذارد تا فرزندی برومند لایق و سالم بپروراند.

مادری که با شادی فرزندش بال می گشاید و با غمش شکسته دل می گردد.

من خود شخصا هیچگاه نتوانستم احساساتم را از مادرم پنهان کنم چون به نظرم او بزرگترین روانشناس دنیا در مورد من است در اوج تمارض به شادی به غمم پی می برد و تنها سنگ صبوری است که مطمئنم حرفهایم را به جایی دیگر نخواهد برد.مادری دل شکسته که با وجود داغ دختر جوانش در ظاهر خمیده و شکسته شده ولی در درون تکیه گاهی بزرگ و غیر قابل جایگزین برای من است ستونی که هرگز حتی برای دقیقه ای ارکانش سست و لرزان نشده است.پناهگاهی که وقتی از همه دنیا سیر و رنجور می شوم به دامان او پناه می برم تا با دستان چروکیده خود دست نوازشی بر سرم بکشد تا مرحمی باشد بر زخمهای زندگی ام.ولی افسوسم از این است که هیچوقت نتوانستم محبتهایش را جبران کنم و هیچ هدیه ای پیدا نکردم که بتوانم به اندازه سر سوزنی از کارهای را که برای من انجام داده در حقش انجام دهم.

در آخر می خواهم به سه دسته از افراد پیرامونم روز زن را تبریک بگویم:

اول همسر عزیزم که همیشه با قناعت و مهربانی خود در کنار من مانند رفیقی شفیق بوده

 

دوم دوستانی که همانند یک خواهر در این سالیان در کنار من بودند که عبارتند از :   پریچهر. فرزانه. مارال . نازنین. آتوسا. افسانه. سپیده سپهوند. الهام کریمی. ناهید زکیان. الی .سایه . فاطمه(ندای سحر). آفرین پنهانی. زوشا. جوانه. فاطمه(لحظه ها). سمیه روزبهانی. آیدا قاسمی. نرگس. اعظم مرادی. نسترن غلامی پور. یاسی. ستاره. رها و الهام ( تک نوازنده گیتار عشق)

   

و تمامی عزیزانی که میدانم دوست نداشتند نامی از آنها برده شود یا من حافظه ام یاری نکرده است.

و سوم به تمامی مادران و زنانی که امروز در کنار ما نیستند و جایشان برای خانواده و دوستانشان همیشه خالی است:

جا دارد اینجااز مرحوم خواهرم نیز یادی بکنم که حدود ۸ ساله نتوانستم روز زن را بهش تبریک بگم

و مادران دوستانی که از بین ما رفته اند...

روح همگیشان شاد ویادشان گرامی باد.   

 

مادر روزت مبارک

برگزیدگان نخستین جشنواره‌ عکس «شهر×۱۰» در تالار هنر اعلام شد

در این مراسم که شب گذشته در تالار هنر اصفهان برگزار شد در بخش رقابتی که ۱۴۵۲ عکاس در آن شرکت کرده بودند سید علی موسوی به رتبه اول دست پیدا کرد. این هنرمند خرم آبادی چندسالی است که ساکن اصفهان بوده و عکاسی را به صورت تجربی یادگرفته است. سید علی موسوی هنر را در سال ۱۳۸۲ با تئاترآغاز کرد و پس از حضور در چندین جشنواره تئاتر به عنوان بازیگر و عوامل ، تئاتر لرستان را با برخی از معضلاتش کنار و به علاقه شخصی اش یعنی عکاسی پرداخت و اولین نمایشگاه انفرادی عکس خود را در فروردین ۱۳۸۹ با ” نام نگاه نو” در نگارخانه شهید هژبر ارشاد اسلامی خرم آباد برگزار کرد. پس از آن برای سکونت به اصفهان رفت و عکاسی را دوباره آغاز کرد. عکس های او در جشنواره عکاسی” اصفهان زیبا ” به عنوان عکس منتخب برگزیده شد و در جشنواره عکس شهر*۱۰ موفق به رتبه نخست شد.

برای این هنرمند خرم آبادی آرزوی موفقیت می کنیم. 

منبع:سایت خبری لهور 

گزارش:علی کاظمیان 

سفر به سرزمین وحی/حج عمره

تیر ماه سال ۸۴ بود و من 26 ساله بودم  که دلم هوایه سرزمین وحی و خانه رسول اکرم (ص) را کرده بود این موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و ایشان که شرایط روحی من را برای درگذشت خواهرم میدانست  با رفتن من موافقت کرد و در همون ماه برای عمره مفرده ثبت نام کردم .آن زمان متقاضی عمره مفرده اینقدر زیاد نبود و اردیبهشت سال ۸۵ فورا نوبت اعزام من گردید...من که سر از پا نمی شناختم به کاروانی که نزدیک ترین اعزام را داشت مراجعه کردم نام آن کاروان هجرت بود و مدیریت آنرا آقای وحیدی انجام میداد... 

متاسفانه اونموقع زیاد به سفرنامه نویسی اهمیت نمیدادم و الان بعد از تقریبا ۷ سال خاطرات روز به روز آن سفر را به  یاد ندارم ... 

شب با بدرقه خانواده ام ؛ اقوام و چند تن از دوستان راهی تهران شدیم برای اعزام به فرودگاه مهر آباد و حدودا ۱۱ صبح تهران را به مقصد جده ترک نمودیم پرواز حدود سه ساعت به طول انجامید و ما حدود ساعت 2 در شهر جده بودیم بعد از گذر از پلیس سختگیر فرودگاه جده سوار اتوبوس شدیم و به سوی مدینه منوره به راه افتادیم فاصله جده تا مدینه با توقف حدود ۷ ساعت بود ...با ورود به مدینه انگار که به بهشت روی زمین پا گذاشته بودم شهر پیغمبر خانه حضرت زهرا (س)زیارت قبور ائمه بقیع و ام البنین مادر حضرت عباس...  

بعد از انتقال به هتل که رتاج المدینه نام داشت تقسیم اتاق شد و من با یه بنده خدا که نمیخوام اسمش را بیاورم هم اتاق شدم و فردای آنروز به خاطر مسائل و تضاد فرهنگی به مدیر کاروان آقای حقی پور پناه بردم و هم اتاق ایشان شدم... 

صبح روزی که به زیارت مسجد النبی و ائمه بقیع رفتیم را هیچوقت فراموش نمیکنم اشک شوق همراه با حسی زیبا همه زائران را گرفته بود اما پلیس سعودی اجازه خواندن روضه و مداحی را نمیداد.اونموقع من دوربین دیجیتال نداشتم و باید با 36 قطعه عکس سر می کردم؛ به خاطر همین عکس زیادی از اونجا ندارم البته ماموران امنیتی هم خیلی به گرفتن عکس حساس بودند... 

در این سفر برای من دونقطه عطف وجود داشت یکی آشنا شدن با دو دوست عزیز بنام آقایان عزیزی و یار احمدی و دوم وجود پیرزن خمیده ای که من را به یاد مادرم می انداخت و به همین علت تصمیم گرفتم که در انجام اعمال به ایشان کمک کنم(لطفا ذکر این خاطره را به حساب ریا نگذارید)... 

در مدینه هر روز به زیارت میرفتیم و شبها به بازار های خرید. نکته جالب در اینجا بود که ماشینها به صورت مجانی زائران را به فروشگاههای بزرگ میبردند و بر میگردانند و وقتی دلیل این کار را از یکی از انها که فارسی بلد بود پرسیدم توضیح داد که چند تا فروشگاه با هم برای یک جوان بیکار یک ماشین آخرین مدل میخرن و او موظف است که مردم را به فروشگاهها ببرند و در ازای آن حقوق بگیرند که مقداری از حقوق برای قسط ماشین کسر میشود و مابقی برای خودش میماند و بعد از چند سال خودش صاحب ان خودرو میشود...و این سیستم مدیریتی برای من بسیار جالب بود... 

یک روز از 7 روزی را که در مدینه بودیم به زیارت دوره و دیدن مساجد و اماکن مذهبی رفتیم که الان عناوین آن در ذهنم نیست...  

 

مسجد ذوالقبلتین

بعد از 7 روز به مسجد شجره رفتیم و در آنجا محرم شدیم و بعد از نماز مغرب با لباس احرام به سمت مکه به راه افتادیم و حدود 8 ساعتی در راه بودیم تا به هتل رسیدیم و فورا به اتاقها راهنمایی شده و مشغول استراحت شدیم و فردا بعد صرف صبحانه دسته جمعی برای اعمال شهر مکه راهی مسجد الحرام شدیم ... 

 

دیدن کعبه برای اولین بار حال و هوای خاص خودش را داره که امیدوارم نصیب شما دوستان عزیز بشه و طبق گفته روحانی کاروان آقای محمودی بادیدن کعبه 3 آرزو کردیم که تا امروز همه آنها برآورده شده اند و از آینده کسی با خبر نیست...هتل مکه در خیابان ابراهیم خلیل در زیر پلی به همین نام بود و کیفیت آن از هتل مدینه خیلی پایین تر بود و دلیل آنرا کوهستانی بودن شهر مکه و تراکم ساختمانها و کوچک بودن آنها عنوان شد... 

در مکه هم یک روز به زیارت دوره رفتیم و منا و عرفات و رمی جمرات را از نزدیک بازدید کردیم و غبطه به حال افرادی که به حج تمتع میروند خوردیم... 

 

بعد از 7 روز صبح ساعت 10 از مکه راهی جده شدیم و با اندکی تاخیر به تهران برگشتیم و از آنجا هم به سمت خرم آباد... 

به دلیل خطرهای جاده اجازه ندادم که برادرم یا دوستانم به تهران بیایند و حدود ساعت 4 صبح به خرم آباد رسیدیم که برادرم زحمت کشیده بود و به استقبال من آمده بود...و با ورود به خانه و در آغوش کشیدن پدر و مادرم خدا را شکر کردم که زیارتی سالم و بی خطر نصیب من نمود...و در آخر جا داره که اشاره کنم که من سنت شکنی کردم و  هیچ ولیمه و غذایی به کسی ندادم تا هم به زیارت رفته باشم و هم اسراف نکرده باشم که این موضوع با تشویق و سرزنش اطرافیانم روبرو شدم...  

 

ورودی مسجد الحرام 

 

موزه نیروی دریایی انزلی

 

ضلع جنوبی موزه 

 

سکان کشتی 

 

عکسهای مربوط به سازماندهی ارتش از سالهای ۱۳۰۰ به بعد 

 

هدایای امپراطور چین به رضا خان 

بقیه عکسها در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

حکایت

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید.   روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم . یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیرند.

سفر به شمال کشور

صبح حدود ساعت ۱۰ از مشهد به سمت قوچان راه افتادیم طی مسیر مکانهای تاریخی و طبیعی زیادی بود که دلم میخواست آنها را ببینم ولی متاسفانه همانطوری که گفتم به علت کمبود وقت مجبور شدم از همه آنها چشم پوشی کنم بعد از قوچان به سمت بجنورد گرگان بهشهر نکا ساری قائم شهر بابل آمل محمود آباد نور نوشهر چالوس تنکابن رامسر لاهیجان رشت و بندر انزلی راه افتادیم که تقریبا از قائم شهر به بعد هوا تاریک شد ... 

دلیل انتخاب شهر انزلی علاقه من به این شهر نزدیک بودن به مبدا و استراحت کردن بیشتر بود  اگر چه تمام شهرهای ساحلی دریای خزر بسیار تماشایی و خوش آب و هواست اما بندر انزلی چیز دیگری است.شهری است آرمیده در کنار تالابی بزرگ و وسیع با طبیعتی شگرف و زیبا.در بهار پرندگان و گیاهان طبیعتی را در این تالاب بین المللی خلق میکنند.البته انزلی فقط به تالابش معروف نیست.بندری است  مهم که حدود ۱۷ کیلومتر خط ساحلی قابل استفاده برای گردش گران دارد.حضور همزمان دریا چمنزار و تالاب با کشتی ها و قایقهای کوچک و بزرگ انزلی را به شهری خیال انگیز تبدیل کرده است

از نقاط عطف سفر در رفت ملاقات با دوست و خواهر عزیزم پریچهر بود که با رویی گشاده به پیشواز ما آمد و قصد تدارکات را داشت که ما به همان دلیل نداشتن وقت از ایشون عذر خواهی کردیم و دیدار بیشتر را به سفر بعد موکول کردیم ایشون هم لطف کرده و شرایط ما را درک کرد و به همسرم و خواهرش هدیه ای داد که ما را حسابی شرمنده کرد و همانند یه خواهر مهربان برای ما توشه راه کلوچه میوه و عسل هم گذاشته بود که همگی حسابی شرمنده ایشان شدیم... 

حدود ساعت ۵ صبح بود که به بندر انزلی رسیدیم و مستقیما به مکانی که هر دفعه میرقتیم مراجعت نمودیم ولی با قیمت کذایی شبی ۱۳۰۰۰۰ تومان روبرو شدم و به خاطر این ۷ ساعتی هم که به ظهر مانده بود قصد داشتند یک شب کامل را حساب کنند بعلت نداشتن امکانات کافی و قیمت زیاد از آنجا راه افتادیم و به هتل آبشار رفتیم که انصافا هم قیمتش خوب بود (شبی ۵۰۰۰۰تومان)و هم امکاناتش زیاد... 

حدود ساعت ۶ صبح خوابیدیم و بعد از ظهر به اسکله انزلی برای استراحت و قایق سواری رفتیم(عکسهای مربوط به سفر شمال را در ادمه  قرار خواهم داد) 

نرخ قایق تا تالاب ۶۵۰۰۰تومان بود که آنرا به ۵۰۰۰۰ تومان کاهش دادیم.بعد از گشت در تالاب به سمت اسکله رفتیم که با حضور جمعیتی که برای پیاده روی و استراحت آمده بودند شور و هیجان خاصی به خودش گرفته بود.فردای آنروز را به بازار گیلار رفته تا بچه ها بتوانند خریدهای خودشان را کامل کنند و بعد از ظهر آن روز به یک مجتمع تجاری رفتیم که متاسفانه اسم آن را فراموش کرده ام در طبقه آخر مجتمع شهر بازی قرار دارد که سری هم به آن زدیم و یاد ایام کودکی را تازه کردیم... 

روز سوم و آخر سفر هم به موزه نیروی دریایی رفته که زمانی دفتر کار رضا خان بوده و در آنجا به دیدن ادوات نظامی و هدایایی که کشور های دیگر به رضاخان داده اند پرداختیم (عکسهای مربوط به موزه را در پست آینده خواهم زد) 

ساعت ۱۱ روز چهارم سفر بعد از تسویه حساب با هتل راهی رشت شدیم و در ابتدای آزاد راه رشت به قزوین توقفی کرده برای خریدن کلوچه فومن که بسیار لذیذ و خوشمزه است بعد به سمت رودبار رفته و در آنجا که فراوانی زیتون سیر ترش رب انار و سایر ترشی جات است خرید یکساله ای انجام دادیم و بعد راه خود را که به سمت منجیل قزوین تاکستان آوج رزن همدان ملایر بروجرد و خرم آباد ادامه دادیم در مسیر به یاد دوستان عزیزم در قزوین (فاطمه خانوم)و همدان(افسانه خانوم)افتادم که متاسفانه آدرسی از آنها نداشتم تا همانند پریچهر دیداری کوتاه ولی پر از خاطره با آنها داشته باشیم...و بالاخره ساعت ۱۲ شب به خیر خوشی بعد از حدود یک هفته استراحت به منزل برگشتیم... 

شما را به دیدن عکسها در ادامه مطلب دعوت میکنم شاد باشید و سلامت 

 

 

ابتدای جنگل گلستان 

 

ماهیگیر خسته در تالاب انزلی  

عکسها در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

سفر به مشهد

روز ۱۲ فروردین به نیت زیارت آقا امام رضا عازم مشهد مقدس شدیم چون که در این سفر خانواده باجناقم ما راهمراهی میکردن برای اولین بار مجبور شدم که در میان تعطیلات به سفر بروم امری که برایم چندان خوشایند نیست چون هم شهرها و مسیر شلوغ است و قیمتها کذایی...اما چاره ای نداشتم چون که باجناقم مرخصی زیادی نداشت... 

ساعت ۴ بعد ار ظهر خرم آباد را ترک کردیم یکی از نقاط عطف این سفر داشتن یک نیروی کمکی در رانندگی بود که باعث می شد کمتر خسته بشوم مسیر سفر ما از بروجرد اراک قم می گذشت و در قم به لطف جاده میانبری که به گرمسار زده اند دیگر مجبور نبودم به تهران رفته و در گیر آن ترافیک شدید اول شهر بشوم ...  

بعد از پیدا کردن جاده قم به گرمسار که حدود ۱۲۰ کیلومتر بود حوالی ساعت ۳۰/۱۱ شب به گرمسار رسیدیم و در پارکی در انجا برای شام توقف کردیم ...انصافا آن پارک از نظر نظافت و امنیت محیط بسیار مناسبی برای توقف و استراحت بود بعد از صرف شام برای اینکه فرصت را از دست ندهیم تصمیم گرفتیم شبانه مسیر را تا مشهد طی کنیم ...مسیر پیش رو شهرهای سمنان دامغان شاهرود سبزوار نیشابور و مشهد بود ... حدود ساعت ۱۲ شب از گرمسار راه افتادیم .با آنکه رانندگی در کویر در روز بسیار کسل کننده و خستگی آور است ولی در شب بسیار لذت بخش است.دیدن آن همه ستاره بدون وجود کوهی چشم انداز زیبایی در بر داشت...

حدود ۱۲ ظهر بود که به مشهد رسیدیم و واقعا همه ما خسته شده بودیم طبق معمول همیشه مستقیم به هتل بنفشه رفتیم که دارای پرسنلی بسیار مودب و محیطی بسیار آرام است... 

بعد از مدتی استراحت خدمت آقا امام رضا رفته و این اولین سیزده فروردینی بود که من در حرم رضوی بودم و با وجود جمعیت زیاد حال و هوای خاص خودش را داشت و من خوشحال از این تجربه جدید بودم مثل همیشه از باب الرضا وارد شدم به سمت صحن قدس و گوهرشاد رفته و در آنجا بسوی ضریح مطهر رفتم و با دیدن ضریح کل خستگی سفر از تنم بیرون رفت...دیدن خدامی که با ویلچر افراد سالمند را جا به جا میکردند و اشک زائرانی که هر کدام از یک جای کشور به عشق زیارت آقا آمده بودند حس عجیبی به آدم می داد... 

چونکه اغلب اماکن تفریحی مشهد تکراری بود طی این چند روز فقط به دیدن باغ نادر شاه افشار که نزدیک حرم بود بسنده کردیم و سعی نمودیم بیشتر اوقات را در حرم کنار آقا باشیم ...همیشه دیدن موزه باغ نادر و رفتن بر مزار او و کلنل محمد تقی خان پسیان برایم جالب بوده ...چون که در برگشت به حرم میرفتیم ناچار دوربین عکاسی را باخودم نمیبردم چون دوست نداشتم آن را به امانتداری بسپارم و حوصله برگشت به هتل را هم نداشتم و به اجبار در مشهد عکسی ننداختم البته در شمال این امر را جبران کردم ... 

یک مکان دیگر که در مشهد همیشه برای دیدن آن میروم بازار رضا است که برای من حال و هوای خاص خود را دارد و هیچگاه رفتن به آنجا را فراموش نمیکنم ... 

رفتن به مجتمع تجاری زیست خاور و الماس شرق هم جزو یک روز از برنامه سفرمان بود که دیگر به جزئیات آن نمی پردازم بعد از ۳ روز اقامت در مشهد ساعت ۹ صبح آماده رفتن به سمت شمال کشور شدیم و بعد از سرویس ماشین با طلب دیدار مجدد از آقا امام رضا به سفر خود ادامه دادیم... 

ادامه دارد...

قدردانی از دوستان

سلام به همه دوستان عزیزم از همه شما ممنونم که طی این یک هفته که نبودم به یاد من بودید و برای من کامنت و ایمیل گذاشتید برخی از دوستان هم لطف کردند و با من تلفنی در تماس بودند ...من در مشهد مقدس به یاد همه شما بودم و اگر قابل باشم نایب الزیاره همه شما سروران گرامی بودم و در آنجا نام تک تک شما را آورده و به جای شما به آقا امام رضا سلام داده و آرزوی سلامتی شادی و موفقیت را در سال جدید داشتم.امیدوارم روزی فرا برسه که همه ما با هم در قالب یک تور دسته جمعی به زیارت آقا مشرف بشیم باز هم از لطف همه شما دوستان عزیز ممنون و سپاسگذارم و امیدوارم که بتوانم محبتتان را جبران کنم  

برادر کوچک شما علی کاظمیان

سفر

سلام به همه خواهران و برادران عزیزم بعد ار حدود دو سال آقا امام رضا طلبیده و راهی مشهد مقدس هستم...امیدوارم لیاقت داشته باشم و نایب الزیاره همه شما دوستان خوبم باشم اگر طی این مدت دسترسی به نت نداشتم و نتوانستم نظرات را تایید و بهتون سر بزنم از همگی شما عذر می خوام....شاد باشید و سلامت  

گزارش تصویری : طبیعت سد کارون 3

 
 
 
عکس:امیر رضا قاسمی

دیدار با خانواده مجازی

 

 

عبدالرضا قاسمی (چو ایران نباشد تن من مباد)، کرم‌رضا تاج‌مهر (سایه‌های مفرغی)، محمد نعمتی(هرور)، سعید معتمدی (ایستگاه راه‌آهن چم‌سنگر) سپهر معتمدی ( کلاس پنجم) ، سمیه روزبهانی(چقد سخته جدا بودن)، نگین(من و چترها)، ماشا(واتوره)،‌هوشنگ رئوف، علی کاظمیان (بادصبا)، امیر رضاپناه (و هو اسرع الحاسبین) و ناهید زکیان (مه‌تا).
 

 

خانم اعظم مرادی به همراه خانواده مدیر وبلاگ «سیاره ونوس»
 

 امیر رضا مدیر وبلاگ «عجیب ولی واقعی»
آیدا مدیر وبلاگ «شادی و سرگرمی کودکان
»

 

کرم‌رضا تاج‌مهر (سایه‌های مفرغی)
محمود کوماس جودکی (مرد لُر)

عکس:خانم روزبهانی و آقای قاسمی