باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

باد صبا

دکتر شریعتی:خدا نکندعقده های کسی به عقیده اش تبدیل شود .در برابراین آدم ها هم فقط باید خندید .

قضاوت

پیش از آنکه در باره زندگی گذشته و شخصیت من قضاوت کنی... 

خودت را جای من بگذار 

از مسیری که من گذشته ام عبور کن 

باغصه ها تردیدها ترسها  دردها و خنده هایم زندگی کن... 

یادت باشد 

هر کسی سرگذشتی دارد 

هرگاه به جای من زندگی کردی آنگاه می توانی در مورد من قضاوت کنی... 

به قول فروغ فرخزاد 

درد تاریکیست درد خواستن 

رفتن و بیهوده خود را کاستن  

سر نهادن بر سیه دل سینه ها 

سینه آلودن به چرک کینه ها  

در نوازش نیش ماران یافتن زهر در لبخند یاران یافتن... 

****************************  

                                                       تسلیت

در گذشت داماد محترم آقای قاسمی مدیر وبلاگ( چو ایران نباشد تن من مباد) را به ایشان و خانواده محترمشون تسلیت عرض می کنیم و از خداوند منان علو درجات را برای این عزیز از دست رفته خواستاریم روحش شاد یادش گرامی 

پ.ن:شرمنده آقای قاسمی شدم که سه شنبه ۳۰ خرداد از طریق وبلاگشون از این موضوع با خبر شدم و نتوانستم در مراسم برای عرض تسلیت حاضر بشوم...

زخمهای غیر قابل درک

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارندو اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.

آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی ، این انعکاس سایهء روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه می کند کسی پی خواهد برد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

صادق هدایت

اعتراف

روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم نیز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا می کشت
باز زندان بان خود بودم
آن من دیوانه ی عاصی
در درونم هایهو می کرد
مشت بر دیوار ها می کوفت
روزنی را جستجو می کرد
در درونم راه می پیمود
همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری بر بیابانی
می شنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش می کردم
درد سیال صدایش را
شرمگین می خواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه می نالید
دوستش دارم نمی دانی
بانگ او آن بانگ لرزان بود
کز جهانی دور بر می خواست
لیک در من تا که می پیچید
مرده ای از گور بر می خواست
مرده ای کز پیکرش می ریخت
عطر شور انگیز شب بو ها
قلب من در سینه می لرزید
مثل قلب بچه آهو ها
در سیاهی پیشی می آمد
جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزدیکتر می شد
ورطه ی تاریک لذت بود
می نشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رویا ها
زورق اندیشه ام آرام
می گذشت از مرز دنیاها
...
...
....
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من سر سخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم؟
بگذرم گر از سر پیمان
می کشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید ..
عاقبت روزی به دیدارم

پدر

هر وقت نام پدر را می شنوم تنها چیزی که برایم تداعی می شود عشق فداکاری گذشت وبزرگی و در مقابل اون خودم را کوچیک می بینم چون هیچوقت نتونستم اونطور که باید ذره ای از محبتهایش را جبران کنم این کل حکایتی است که در مورد پدر میتوانم به زبان بیاورم و در آخر امیدوارم که خدای بزرگ هیچ بنده ای را شرمنده والدینش نکنه تا بتونه محبتهای اونا را جبران کنه.پدر عزیزم روزت مبارک از صمیم قلب دوست دارم و آرزوی سلامتی و شاد بودن را برایت از خدا خواستارم...........

 

میلاد بزرگ مرد تاریخ علی (ع)را به همه پدران عزیز و دوستان عزیزم تبریک عرض می کنم 

راه تندرستی

هنر تندرست ماندن
اگر نمی‌خواهید بیمار شوید؛ احساساتتان را بیان کنید
هیجانات و احساساتی که سرکوب یا
 پنهان شده باشند به بیماری‌هایی نظیر ورم معده، زخم معده، کمر درد و درد ستون فقرات منجر می‌شوند
سرکوبی احساسات به مرور زمان حتی
 می‌تواند به سرطان هم بیانجامد
در آن زمان است که ما به سراغ یک
 محرم می‌رویم و رازها و خطاهای خود را با او در میان می‌گذاریم
گفتگو، صحبت کردن، کلمات وسیله درمانی قدرتمندی هستند

  
اگر نمی‌خواهید بیمار شوید؛
 تصمیم‌گیری کنید
افراد دو دل و مردد دچار دلهره و
 اضطراب هستند. دو دلی و بی‌تصمیمی باعث می‌شود که مشکلات و نگرانی‌ها روی هم انباشته شوند
تاریخ انسان بر اساس
 تصمیم‌گیری‌ها ساخته شده است
تصمیم‌گیری دقیقاً به معنی
 چشم‌پوشی آگاهانه از بعضی مزایا و ارزش‌ها برای به دست آوردن بعضی دیگر است
افراد مردد در معرض بیماری‌های
 معدی، دردهای عصبی و مشکلات پوستی قرار دارند
  
اگر نمی‌خواهید بیمار شوید؛ به
 دنبال راه حل‌ها باشید
افراد منفی، مشکلات را بزرگ
 می‌کنند و راه حل‌ها را نمی‌یابند. آن‌ها غم و غصه، شایعه و بدبینی را ترجیح می‌دهند
روشن کردن یک کبریت بهتر از تاسف
 خوردن از تاریکی است. زنبور، موجود کوچکی است اما یکی از شیرین‌ترین چیزهای جهان را تولید می‌کند
ما همانی هستیم که می‌اندیشیم

افکار منفی باعث تولید انرژی منفی
 می‌شوند که آن‌ها نیز به نوبه خود تبدیل به بیماری می‌گردند
  
اگر نمی‌خواهید بیمار شوید؛
 در زندگی اهل تظاهر نباشید
کسی که واقعیت را پنهان نگاه
 می‌دارد، تظاهر می‌کند و همیشه می‌خواهد راحت و خوب و کامل به نظر دیگران برسد، در واقع بار سنگینی را بر دوش خود قرار می‌دهد
مثل یک مجسمه برنزی با پایه‌های
 گِلی. هیچ چیز برای سلامتی بدتر از نقاب به چهره داشتن و زندگی کردن با تظاهر نیست
این گونه افراد زرق و برق زیاد و
 ریشه و مایه اندکی دارند و مقصد آن‌ها داروخانه، بیمارستان و درد است
اگر نمی‌خواهید بیمار شوید؛
 واقعیت‌ها را بپذیرید
سرباز زدن از پذیرش واقعیت‌ها و
 عدم اتکاء به نفس، ما را از خودمان بیگانه می‌سازد. هسته اصلی یک زندگی سالم، یکی بودن و رو راست بودن با خود است
کسانی که این را نمی‌پذیرند،
 حسود، مقلد، مخرب و رقابت طلب می‌شوند. پذیرفتن انتقادها، کاری عاقلانه و ابزار درمانی خوبی است

اگر نمی‌خواهید بیمار شوید؛
 اعتماد کنید
کسانی که به دیگران اعتماد ندارند
 نمی‌توانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند و نمی‌توانند رابطه پایدار و عمیقی با دیگران به وجود آورند
آن‌ها معنی دوستی واقعی را درک
 نمی‌کنند. بی‌اعتمادی باعث کاهش ایمان فرد می‌گردد

  اثری از: دکتر دراتسیو وارلا

خندیدن به چه بهایی

سلام به همه دوستان عزیزم

از طرف یکی از دوستان ایمیلی بدستم رسید که برام خیلی جالب بود احتمالا اون قبلا خونده باشید اما حیفم اومد منم اونو تویه وبلاگم نگذارم.امیدوارم که مفید واقع بشه یا حق

********************  

در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم. کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز... 

با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.

رخشان بنی اعتماد

 

یک روز یه ترکه


اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم



یه روز یه رشتیه
..


اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد



یه روز یه لره
...


اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛

ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد



یه روز یه قزوینی یه
...


به نام علامه دهخدا ؛

از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد




یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم
این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند
پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه آنقدر این مطلب را بفرستیم ومثل زمانهای سختی و مثل زمانهای جشن و افتخار

  

  

بازگشت و قدردانی

با سلام خدمت همه دوستان عزیزم 

امیدوارم حال همتون خوب باشه و زیر سایه حضرت حق سلامت و شاد باشید. 

بعلت مشغله کاری و فکری مدتی دسترسی به نت نداشتم و نتونستم در خدمتتون باشم ... 

امروز که اومدم از کامنتها و ایمیلاتون واقعا شوکه شدم از این همه محبتی که به من داشتید ممنون و سپاسگزارم...این قضیه انگیزه ای دوباره به من داد که باز هم در خدمت شما باشم 

البته با دعای خیر شما.با شعری از شیخ اجل سعدی شیرازی دوباره شما را به کلبه کوچکم دعوت می کنم  شاد باشید و سلامت 

********************************** 

ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم، با دلستانم می رود

من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ازو
گویی که نیشی دور ازو، در استخوانم میرود

گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون، بر آستانم می رود

محمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان، گویی روانم می رود

او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود

برگشت یار سرکشم، بگذشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم، کز سر دخانم می رود

با آنهمه بیداد او، وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او، یا بر زبانم می رود

باز آی و بر چشم نشین، ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین، بر آسمانم می رود

شب تا سحر می نغنوم، واندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد می روم، کز کف عنانم می رود

گفتم بگریم تا ابل، چون خر فرماند در گل
وین نیز نتوانم که دل، با کاروانم می رود

صبر از وصال یار من، برگشتن از دلدار من
گرچه نباشد کار کم، هر کار از آنم می رود

در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود

سعدی فغان از دست ما، لایق نبودی ای بی وفا
طاقت نمی آرم جفا، کار از فغانم می رود

چرا؟؟؟!!!

زن عشق می کارد و کینه درو می کند....

 

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر....

 

می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی .....

 

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می  

 

توانی ازدواج کنی ........

 

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ............

 

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ..........

 

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی .........

 

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .........

 

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ........

 

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .........

 

و هر روز او متولد می شود ، عاشق می شود ، مادر می شود ، پیر می شود و می میرد.....

 

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد .......

 

« دکتر علی شریعتی »

 

لینک دانلود ای ساربان با صدای مهرداد کاظمی: 

http://uplod.ir/files/0/sbn2882mxmjcqb/Ey_sareban.mp3

شرح حال

 

خدایا، برای همسایه ای که نان مرا ربود، نان...

برای دوستی که قلب مرا شکست، مهربانی...

برای انکه روح مرا آزرد، بخشایش...

و برای خویشتن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میطلبم

یک روز زندگی

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.

به پر و پای فرشته ‌و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن."

لا به لای هق هقش گفت: "اما با یک روز... با یک روز چه کار می توان کرد؟ ..."

خدا گفت: "آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی‌یابد هزار سال هم به کارش نمی‌آید"، آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: "حالا برو و یک روز زندگی کن."

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید، اما می‌ترسید حرکت کند، می‌ترسید راه برود، می‌ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده‌ای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.."

آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند ....

او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ...

اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی‌شناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.

او در همان یک روز زندگی کرد.

فردای آن روز فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!"

زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم، اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است.

امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟

برگرفته از ایمیل یکی از دوستان

راز زندگی۱

هر چه را در باورمان بر گزینیم در زندگی مان می بینیم زندگی مان هر گونه که پیش رود در واقع نشان دهنده ی برداشت ما از دنیاست

 

دنیا یا طرز رفتار مردم دنیا نیست که تو را ناراحت می کند واکنشی که تو در برابر رفتار مردم نشان می دهی و کاری که در مواجهه با دنیا انجام میدهی تو را ناراحت می کند

 

وین دایر 

 

************************* 

عید سعید غدیر خم بر تمامی دوستان عزیز تبریک و تهنیت باد

فراز هایی از دعای عرفه به قلم مرحوم دکتر علی شریعتی

تو چقدر به من نزدیکی و من چقدر از تو دور

اگر بی پناهید و بغضی در گلویتان بی تابی می کند و اشک های بی قرارتان دنبال شانه های صبورآرامش می گردد با زمزمه های دعای عرفه همراه شوید دعایی که در روز عرفه بر لبان مبارک سالار شهیدان(ع)جاری شده و زمزمه اش جان را تازه می کند دعایی که تا هنوز و همیشه الهام بخش دلهای بیدار است

**************

حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی داردو...

**************

جهل و نادانی من عصیان وگستاخی من تو را بازنداشت ازاینکه راهنمایی ام کنی به سوی صراط قربتت وموفقم گردانی به آنچه رضاوخوشنودی توست

**************

پس هرگاه تو را خواندم پاسخم گفتی.هرچه از تو خواستم عنایتم فرمودی هر گاه اطاعت کردم قدردانی و تشکر کردی و هر زمان که شکرت را بجا آوردم بر نعمتهایم افزودی و اینها همه چیست؟جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو؟!

**************

من کدام یک از نعمتهای تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟

**************

خدایا!الطاف خفیه ات و مهربانی های پنهانی ات بیشتر و بیشتر از نعمتهای آشکار توست.

**************

ای همدم تنهایی هایم!ای فریاد رس غم و غصه هایم!ای ولی نعمت هایم

**************

ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات! ای مونس مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی! ای کسی که هرچه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو!...تو پناهگاه منی.....

**************

خدای من این منم و پستی و فرو مایگی ام و این تویی با بزرگی و کرامتت از من این می سزد و از تو آن...

**************

چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیافتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی

**************

خدای من تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام تو که اینقدر دلسوز منی....

**************

خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟ تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد...

**************

خدای من! مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده و پیش از آنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک و شرک رهایی ام بخش

**************

خدای من!چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی! چگونه سستی بگیرم چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!ای آنکه کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده...

ترجمه دکتر شریعتی 

تقدیم به یک دوست دوست داشتنی

انسان از دیدگاه دکتر شریعتی

دکتر علی شریعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسیم کرده است

١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.

شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها.

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

:.

به یاد استاد بنان

کــــــــــــــــــــــــاروان

چنان در قید مهرت پایبندم که گویی آهوی سردر کمندم

گهی بر درد بی درمان بگریم گهی بر جال بی سامان بخندم

نه مجنونم که دل بر دارم از دوست مده گر عاقلی بیهوده پندم

همه شب نالم چون نی که غمی دارم

دل و جان بردی اما نشدی یارم

با ما بودی، بی ما رفتی چو بوی گل به کجا رفتی

تــــــنـــــهـــا ماندم،تــــنــــها رفتی

چوکاروان رود فغانم از زمین،بر آسمان رود

دور از یارم ،خون می بارم فتاده ام از پا به ناتوانی

اسیر عشقم چنان که دانی رهایی از غم نمی توانم

تـــــو چاره ای کن که می توانی

گر ز دلم بر آرم آهی آتش ازدلم خیزد

چون ستاره از مژگانم اشک آتشین ریزد

نه حریفی تا با او غم دل گویم

نه امیدی در خاطر که تو را جویم

ای شـادی جان، سرو روان

کـــز بـــر ما رفتـــی

از محفل ما،چون دل ما رفتی

سوی کجا رفتی تنها ماندم،تنها رفتی

به کجایی غمگسار من فغان تار من بشنو

بازآ بازآ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو

بازآ بازآ سوی رهی چون روشنی از دیده ی ما رفتی

بــــا قـــافــله ی باد صــبـــا رفتی 

ارزانی به چه قیمت

چه کسی میگوید:که گرانی شده است؟

دوره دوره ارزانیست؟

دل ربودن ارزان

دل شکستن ارزان

دوستی ارزان

دشمنیها ارزان

چه شرافتها ارزان

تن عریان ارزان

آبرو قیمت یک تکه نان

ودروغ از همه چیز ارزانتر

قیمت عشق چقدر کم شده است کمتر از آب روان

وچه تخفیف بزرگی خورده قیمت هر انسان...؟

**************************************************** 

سمیرا خانوم ما دوستانت را در غم از دست دادن پدر عزیزت شریک بدون

امروز با خبر شدم که پدر محترم سمیرا خانوم منفرد (بیا تا برویم)به رحمت خدا رفته است. از طرف خودم و تمامی دوستان مصیبت وارده را به ایشون و خانواده محترمشون تسلیت عرض می کنم و از خداوند بزرگ برای این دوست عزیز صبر و برای روح آن مرحوم علو درجات را خواستارم  

**************************************************** 

امروز ۲۰/۷/۱۳۹۰ متوجه شدم که سالگرد وفات پدر گرامی فرزانه خانوم(پیشونی نوشت) در ۵/۷ بوده که در همین جا با اندکی تاخیرسالگرد وفات آن مرحوم را به ایشون تسلیت میگم.و امیدوارم که ما دوستانش را در این غم شریک بدونه.روحش شاد یادش گرامی